شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۴

آمادگي دوباره

دو شكست پياپي قواي عباس‌ميرزا در اصلاندوز و لنكران كه به فاصله حدود دو ماه و نيم اتفاق افتاد، شيرازه سپاه و روحيه قشون ايران را در هم كوفت. شايد به همين دليل بود كه فتحعلي‌شاه پس از آگاهي يافتن از ماجراي لنكران، به جاي سرزنش، نامه دلجويي براي وليعهد خود فرستاد: «مقارن آن حال (دي‌ماه 1191ه.ش.) فرماني از مصدر جاه و جلال خاقان فريدون خصال رسيد مشتمل بر دلجويي‌هاي نواب نايب‌السلطنه و موقوفي تلافي بعون‌الله‌تعالي به رسيدن ايام بهار و اعتدال هوا. نايب‌السلطنه امتثال امر سلطاني كرده، به دارالسلطنه تبريز مراجعت فرمود. در تبريز نوشته سردار روس (دوريچف) رسيد و به ايلچي انگليس نيز مرقوم داشته بود كه ناپلئون پادشاه فرانسه بعد از فتح مسقو (مسكو) از انديشه احتشاد (استعداد لشكر) روسيه تاب نياورده، مراجعت كرد؛ اما چنين معلوم شد كه به سبب شدت سرما برگشته بود». («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگري‌نژاد)
حسين‌خان
خبري كه ژنرال دوريچف (فرمانده سپاه قفقاز و حكمران گرجستان) توسط نامه براي عباس‌ميرزا و سر گور اوزلي (سفيركبير بريتانيا در ايران، مقيم تبريز) فرستاده بود، پيامي روشن در خود داشت. ناپلئون خاك روسيه را با شكست ترك گفته بود و پيروزي‌هاي پي‌درپي در نبرد با ايران نصيب ارتش روسيه مي‌شد. پيام نهفته در نامه دوريچف براي شاهزاده اين بود كه تا دير نشده شرايط روس‌ها را براي صلح بپذيريد. اوزلي هم چنانكه ديديم از ماه‌ها پيش‌تر مقامات ايراني را به پذيرش شرايط صلح تشويق مي‌كرد و سمت ميانجي داشت. اما «عباس‌ميرزا هنوز شرايط روس‌ها براي صلح را نمي‌پذيرفت. در تبريز به شدت كار مي‌كردند تا ارتش را بازسازي و توپخانه را دوباره برپا كنند. در نخستين روزهاي بهار عباس‌ميرزا با از سر گرفتن جنگ، دشمن را در چند نقطه از ارس شكست داد». («عباس‌ميرزا و فتحعلي‌شاه»، امينه پاكروان، ترجمه صفيه روحي)
يكي از اين پيروزي‌ها را حسين‌خان سردار ايرواني با عده‌اي داوطلب كه توسط چند تن از «ارباب عمائم» همراهي مي‌شدند به دست آورد. دنبلي شرح اين پيروزي را چنين برنگاشته است: «در اوقاتي كه نواب نايب‌السلطنه، حسين‌خان سردار ايروان را به حضور طلبيده بود و در تبريز چند روزي در خدمت ساطع‌النور اشرف شرف‌اندوز بود، از ايروان خبر رسيد كه سردار روس به قدر دو هزار نفر به سركردگي ينارالي پلنگ‌جوهر، از راه پنبك و شوره‌گل روان ساخته كه از قراء حوالي و حواشي ايروان مالي برند و غله به دست آورند و از معادن آن حدود چند بار نمك بار كرده، برند... نواب نايب‌السلطنه مه محاربت و مقاتلت ايشان حسين‌خان سردار را رخصت انصراف دادند. سردار مزبور به استعجال تمام عازم شد. چون از ركاب ظفرمآب سپاهي ابواب‌جمع او نبود (يعني شاهزاده نتوانسته بود قوايي همراه او كند) و در آن حال به قدر دو هزار نفر از اهالي ايروان داوطلب شده به جهاد برخاسته بودند و خود را به سلاح جنگ آراسته، چند نفر از فضلا و ارباب عمائم و اهل زهد و تقوي كفن در گردن انداخته تيغ نصرت انداختند، حسين‌خان به همان جماعت اكتفاء كرده، به مضمار (ميدان) جهاد تاختند. ينارال و سالدات روسيه از مشاهده اين حالت ترتيب صفوف حرب داده، آماده كارزار شدند. جماعت جهاديه و سرباز و حسين‌خان سردار، مجرد ملاقات دشمن بي‌آنكه ترتيب تيپ نمايند، همگي از سر گذشته حمله‌آور [شدند] و دست به تفنگ و شمشير و خنجر برده از دو طرف برق بلا باريدن گرفت و ارواح از ابدان روسيه رميدن. بعد از سه چهار ساعت تلاش در ميدان جنگ و پرخاش، شكست به ينارال و سالدات روسيه افتاد، فرار بر قرار اختيار و خس و خار وادي از خون آن گروه بي‌شكوه لاله‌گون گرديد و در اين دفعه سي و چهل نفر از مجاهدان اسلام شربت شهادت چشيدند و از جماعت روسيه قريب به چهارصد نفر به روايت ثقات كه در آن معركه حاضر بودند، مقتول و مجروح و اسير آمدند. سردار و اهالي جهاديه ايروان، رايت ظفر افراخته رؤس روس (سرهاي بريده كشتگان روس) را روانه دربار سعادت‌مدار نواب نايب‌السلطنه ساختند و شاهزاده سرهاي روسيه را مصحوب عريضه عبوديت‌فريضه، روانه دربار جهان‌مدار شاهنشاهي داشتند».
ازدياد افواج
خبر اين پيروزي و سرهاي بريده سربازان روس درست هنگامي به تهران رسيد كه اردوي شاهي به عزم سلطانيه زنجان (و از آنجا به سوي چمن اوجان آذربايجان، بستان‌آباد فعلي) آماده حركت مي‌شد. ماجراي اين سفر را در شماره آينده پي مي‌گيريم، اما در پايان اين مقاله نتيجه تلاش‌هاي چند ماهه شاهزاده عباس‌ميرزا را از قلم دنبلي مي‌آوريم كه هرچند به نظر مقداري اغراق‌آميز مي‌رسد، شمّه‌اي از حقيقت با خود دارد: «چون... فرمان جهان‌مطاع [شاه قاجار] شرف نفاذ يافته بود كه در آذربايجان به ازدياد افواج سرباز و سواره‌نظام كه به تعليم مستر دروويل انگليس (دروويل فرانسوي بود نه انگليسي) اهتمام مي‌فرمودند، كوشند و در ارسال وجه نقد نيز از خزانه پادشاهي به قدر ضرورت در تدارك انجام كار به هيچ‌وجه مضايقه نمي‌شد، لهذا نواب نايب‌السلطنه در اين دو سه ماه، قطع آرام از خود فرموده، پنج‌شش هزار از سرباز و سواره‌نظام به نوعي آراسته داشت كه همگي در مشق و قدراندازي (تيراندازي) كامل و در فنون آداب حرب وقوفي زياده از حد حاصل كردند».

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی