یکشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۴

دلايل و عواقب شكست

شكست سپاه نايب‌السلطنه در نبرد اصلاندوز عواقب وخيمي براي ايران در پي داشت. چكيده آسيب‌هايي را كه اين شكستِ مصيبت‌بار به «نظام جديد» عباس‌ميرزا وارد آورد، شايد بتوان در گزارشي يافت كه دوريچف همان روز براي امپراطور روسيه نوشت: «فوج‌هاي پياده‌نظام جديد دولت ايران از پاي در آمدند. يازده عراده توپ به غنيمت گرفته شد و حدود 500 نفر سرباز و عده زيادي افسر اسير شدند».
امروز كه به اين وقايع مي‌نگريم به نظر مي‌رسد چنين شكستي در آن موقعيت اجتناب‌ناپذير بوده است. ممكن بود اگر شاهزاده عباس‌ميرزا به توصيه مشاوران اروپايي‌اش عمل مي‌كرد و زودتر عقب مي‌نشست، تلفات و خسارات كمتري متحمل مي‌شد. يا اگر فوج‌هايي از سپاه خود را به شكي و قراباغ نمي‌فرستاد، رزمجويان بيشتري در اين جنگ در اختيار داشت و مي‌توانست بيشتر مقاومت كند. اگر پيمان صلح انگلستان و روسيه منعقد نشده بود و همه افسران هيأت نظامي بريتانيا (مانند مورد «سلطان‌بود») در كنار شاهزاده بودند، شايد حتي نتيجه نبرد اصلاندوز به نفع او مي‌شد. اگر ناپلئون مي‌توانست محاصره مسكو را بيشتر ادامه دهد... اگر شورش‌هاي گرجستان به نتيجه مي‌رسيد... اگر ليندزي سرعت‌عمل به خرج مي‌داد و توپ‌ها را زودتر به كار مي‌گرفت... اگر...
اما با وجود همه اين احتمالات به نظر مي‌رسد شكست، اجتناب‌ناپذير بوده است زيرا ايران در مجموع «توانايي» پيروز شدن در چنين مناقشه‌اي را نداشت. ضعف دروني نظام سياسي و اجتماعي حاكم بر ايران دليل واقعي اين شكست بود. فتحعلي‌شاه كه گويا اين ضعف را به خوبي دريافته بود مي‌كوشيد با استفاده از شرايط بين‌المللي، متحدي قدرتمند در برابر روس‌ها براي خود پيدا كند. او ابتدا با ناپلئون پيمان بست. اما هنگامي كه دريافت روابط فرانسه و روسيه (موقتاً) ترميم شده است و ناپلئون نيز هنگام انعقاد قرارداد صلح با امپراطور الكساندر نامي از ايران به ميان نياورده است، به انگليسي‌ها متمايل شد. واقعيت اين است كه او توقع داشت «ديگران» اين جنگ را براي او ببرند يا سرزمين‌هاي قفقاز را از طريق مذاكره برايش پس بگيرند. عجيب است كه طنين همين توقع هنوز در ميان نوشته‌هاي پژوهشگران و تاريخ‌نگاران ايراني به گوش مي‌رسد. همه جا از «خلف وعده»، «فريب» و «ناجوانمردي» فرانسوي‌ها و انگليسي‌ها سخن در ميان است. اما كمتر كسي از ضعف دروني «ما» سخن مي‌گويد. اين توهم تاريخي گويا گريبان ما را رها نمي‌كند.
نگاه ايراني
پيش از پرداختن به وقايعي كه در پي شكست اصلاندوز اتفاق افتاد، شايسته است نگاهي دوباره به روايت راويان ايراني اين نبرد بيندازيم. پيش‌تر گفته‌ايم كه قديمي‌ترين و موثّق‌ترين روايت تاريخي حوادث جنگ ايران و روس به زبان فارسي، كتاب «مآثر سلطانيه» نوشته عبدالرزاق مفتون دنبلي است كه به عنوان مورخ رسمي دربار وظيفه ثبت آن حوادث را به عهده داشته است. دنبلي ماجراي اصلاندوز را در جريان ذكر حوادث سال 1227ه.ق. و زير عنوان «شرح قضيه اصلاندوز و وقايعي كه روي نمود» آورده است. نگاه او را به اين ماجرا مي‌توان نگاه غالب در ميان درباريان ايران دانست كه از طريق تاريخ رسمي بازتاب يافته است. جالب اينجاست كه از نظر دنبلي علت اصلي شكست اصلاندوز مسائل تاكتيكي نظامي، كمي نفرات، آشفتگي و بي‌نظمي نيروهاي ايلياتي يا زيركي و قدرتمندي روس‌ها نبوده؛ بلكه او اين شكست را ناشي از «حركات و اشكال افلاك» و ظهور دنباله‌دار منحوس «ذوذوابه» در آسمان دانسته است.
ذوذوابه
دنبلي در آغاز روايت خود مي‌نويسد: «حضرت حق –جل و علا- كه جميع موجودات به وحدت او گواه است، چگونه تواند شد كه گردوني چنين بلند بركشد و فضاي فسيح‌الارجاي او را به ثوابت و سيار[ات] و پرتوي ماه و هور و ابراج (برج‌ها) و منازل بر آرايد و خيمه گردون را بي طناب و ستون بدارد، [ولي] آن همه اجرام علوي در حركات و سكنات و مقارنه و مقابله و غروب و طلوع و استقامت و رجوع خالي از نفع و ضرر و عاري از سعود و نحوس باشد؟... حال اينكه در اين سال (1227ه.ق.) مشاهده شد و معلوم گرديد كه به واسطه نظرات و علامات رديه از ظهور «ذوذوابه» و خسوف و كسوف، لشكركشي‌ها و خون‌ريزي‌ها و آشوب و فتن و فتور و محن در دول متعدده پديدار [شد] كه باعث حيرت عقول و دهشت نفوس اولوالابصار گرديد. از جمله پادشاه روس به سبب دوستي و صداقت با پادشاه انگليس در عداوت پادشاه فرانسه جازم گشت. تجار و اهل معاملات را از تردد و تجارت به ملك فرانسه و آميزش آن‌ها منع نمود و بالاخره در ميان ايشان اتفاق محارباتي چند افتاد و جمعي كثير از دو طرف كشته شد... نيز از تأثير ثوابت و سيار در اين سال، مرض وبا و طاعون به اهالي اسلامبول راه يافت... آشوب و تزلزل و فتنه و تطاول و فساد و تداخل در سرحدات آذربايجان نيز كه متصرفه روسيه بود اتفاق افتاد... تغيير حالات كه از نتايج ادوار چرخ دوار زايد و درك آن از بديهيات اول است، مخصوص بني‌نوع انسان است... پادشاهان قوي‌مكنت امتحان بيشتر ديده‌اند و پيغمبران بلندرتبت زهر بليّت بيشتر چشيده[اند]... خلاصه اين تشبيب و تبيين اين مدعا آن است كه:...» و آنگاه شرح ماجراي اصلاندوز را آورده است.
البته ناگفته نگذارم كه در روايت دنبلي نيز جابه‌جا اشارات و كناياتي به دلايل واقعي شكست آمده است، اما چنانكه ديديم علت اصلي شكست از نظر او (و بيشتر درباريان) سعد و نحس ستارگان بوده است و بس.
روايت دنبلي را در شماره بعد پي‌مي‌گيريم.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی