چهارشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۴

رسم مملكت‌داري و رعيت‌پروري

از شماره گذشته شرح مسافرت ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي را به روسيه براي مذاكره درمورد مفاد معاهده گلستان آغاز كرديم و قرار شد پيش از پرداختن به حوادثي كه در روسيه براي او پيش آمد، مختصري از وقايع سفر او را از تهران تا تفليس بياوريم. ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايع‌نگار اين سفر و نويسنده كتاب «دليل‌السفراء») پس از شرح ماجراي رسيدن نامه‌هاي عباس‌ميرزا و ميرزا ابوالقاسم وزير (قائم‌مقام بعدي) به ميرزا ابوالحسن‌خان كه در آن تأكيد شده بود سفير و همراهانش در آذربايجان نبايد براي تهيه سورسات به زور متوسل شوند، به ذكر نكاتي بسيار جالب در مورد وضعيت آذربايجان و مقايسه آن با ولايت فارس مي‌پردازد. به ياد داريد كه ميرزا ابوالقاسم وزير مبلغ يكصد تومان وجه نقد همراه نامه‌اش براي ميرزا ابوالحسن‌خان فرستاده بود كه صرف خريد مايحتاج كند. ميرزا محمدهادي مي‌نويسد: «آن روز در آن منزل (منزل آقكند «در ابتداي محال آذربايجان») سيورسات را به قيمت اعلا خريداري و به صرف رسانيده، دو ساعت از شب گذشته از آنجا حركت و روانه منزل ميانج گرديديم... خواستيم كه به طريق روز قبل سيورسات از اهل قريه خريداري و به مصرف برسانيم. اتفاقاً اقل‌السادات (منظور خود ميرزا محمدهادي است) ايستاده ملاحظه مي‌كردم كه چكن صحرا را كه به جهت فيل‌ها در كار بود و علف چمن را كه به جهت اسبان آورده بودند، يك من دويست دينار قيمت گرفته مي‌دادند... چون من اهالي فارس را ديده بودم و ملاحظه خرابي و حواله‌جات صادرات را در آن ولايت كرده بودم، تعجب بسياري بر من دست داد و حيرت بر حيرتم افزوده، با خود مي‌گفتم كه البته همين علف و اجناس را اين رعايا به ديگران به قيمت بسيار قليل خواهند فروخت، چگونه است كه به صاحب‌اختيار مملكت (يعني عباس‌ميرزا، صاحب‌اختيار آذربايجان) به اين قيمت اعلا فروخته وجه نقد قيمت مي‌گيرند؟ از بسياري حيرت خدمت صاحبي ايلچي (ميرزا ابوالحسن‌خان) آمده كيفيت خريد و فروخت اجناس را بيان كردم».
نظام و قرار آذربايجان
«در جواب فرمودند كه تو هنوز نظام مملكت‌داري و آبادي اين ولايت و آسايش رعاياي آذربايجان را نديده‌اي، بي‌حسابي و اعتشاش امر فارس در نظر توست. نظام و آبادي اين مملكت را كه ملاحظه مي‌كني متعجب مي‌شوي و هر قدر پيش‌تر بروي حيرت و تعجب تو بيشتر خواهد شد؛ چرا كه در اين مملكت حمكران و صاحب‌اختيار منحصر به نواب‌اشرف (عباس‌ميرزا) است و جميع امور از قرار دستور‌العمل و قرارداد جناب صاحب‌عظام [ميرزا بزرگ] قائم‌مقام است و به جز مطالبه ديواني ديناري وجه از احدي گرفته نمي‌شود و بي‌حسابي بر كسي روي نمي‌دهد. حتي در اوقاتي كه نواب‌اشرف خود به دولت از اين راه عبور مي‌فرمايند، يك تخم‌مرغ را هم بدون قيمت از كسي نمي‌گيرند. نظام و قرار اين مملكت از اين قرار است و صاحبي معظم‌له (ميرزا ابوالحسن‌خان) بسيار افسوس به حال اهالي فارس خوردند، فرمودند كه لله‌الحمد اهالي اين مملكت به اين طريق در مهد امن و آسايش مي‌باشند، كاش اهالي فارس هم طريقي مي‌شد كه هر به چندي به دست تعدي وزيري مبتلا نمي‌شدند، بلكه به اين نسبت آن ولايت خراب و ويران و خلق او متفرق نمي‌شدند.
باري به نحو فرموده ايشان من هر قدر پيش‌تر آمدم و ملاحظه نظام و آبادي بيشتر كردم، حيرت زياده شد زيرا كه عالم، عالم ديگر و خلق، خلق ديگر و سامان و نظام ديگر به نظر من آمد. هر جا كه مي‌رسيديم معموري و آبادي تازه مي‌ديديم. همچنانكه روزي در عرض راه صاحبي‌ايلچي ملاحظه همين دواب را مي‌كردند، به من فرمودند كه ببين و به نظر دقت ملاحظه كن كه نظام مملكت‌داري و آسايش خلق و طريقه رعيت‌پروري به چه مرتبه است كه ديناري خلاف حساب از كسي گرفته نمي‌شود. به خلاف مملكت فارس كه هر مدت قليلي شصت هفتاد هزار تومان صادر حواله و اطلاق مي‌شود كه همه خلق و رعاياي هر بلد از سوء سلوك وزراء كه هر سال تبديل مي‌شوند متفرق و در آستانه و بقعه‌ها بست نشسته باشند و آن مملكت خراب و ويران باشد».
هوا
ايلچي و همراهانش در منزل بعدي كه «تكمه‌داش» نام داشت شاهد رسيدن سي سوار محافظ و سيورسات‌چي تازه كه از سوي دربار وليعهد مي‌آمد بودند: «آقا حسين سيورسات‌چي را... مأمور و مقرر فرموده بودند كه (طبق درخواست ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي) آمده وجه عنايتي را تحويل گرفته و در منازل عرض راه سيورسات خريداري و تسليم نمايد و آدم به جهت كشيدن اسبان هدايا از هر منزل گرفته و اجرت داده كه به منزل ديگر برساند. مشاراليه وارد [شد] و به نحو حكم محكم در هر منزل معمول مي‌داشت و كمال دقت مي‌نمود».
ايلچي و همراهانش روز سيزدهم رجب 1229ه.ق. (10 تير 1193ه.ش. – اول ژوئيه 1814م.) به تبريز رسيدند. از قضا شاهزاده عباس‌ميرزا كه آماده عزيمت به خوي بود بيرون شهر اردو زده بود و ايلچي را همانجا فوراً پذيرفت و ملاقات كرد. «اين روز در تبريز از صاحب‌عظام [ميرزا بزرگ] قائم‌مقام و ديگران مسموع صاحبي‌ايلچي گرديد كه از راه اسلامبول و غيره به تواتر خبر رسيده كه اهالي فرنگ از روس و انگريز و سايرين جمعيت كرده بر سر ناپليان (ناپلئون) رفته، چهار ماه است كه شيرازه سلطنت و اساس او را از هم پاشيده و او را در جزيره آلپ فرستاده، دو او را گرفته‌اند و پادشاه روس داخل شهر پاريس شده است. از استماع اين خبر حال صاحبي‌ايلچي متغيّر شده فرمودند كه كار بر ما دشوار شد و روس هوا به هم خواهد رسانيد».

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی