یکشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۴

اميد و نااميدي

ديديم كه از نظر ايراني‌ها معاهده گلستان يك معاهده قطعي نبود بلكه آنها اميدوار بودند با كمك سر گور ازولي (سفيركبير بريتانيا) و از راه مذاكره بخشي از سرزمين‌هاي خود را از روس‌ها پس بگيرند. گويا اوزلي در اين مورد تعهدي مكتوب نيز به مقامات دولت ايران سپرده بود. دنبلي در «مآثر سلطانيه» به اين موضوع چنين اشاره كرده است: «[اوزلي] شروحي چند هم كه مناط اعتبار و منوط از شروع مسطوره سردار روس به او بود، مشتمل بر تعهدات خود به خط خود سپرد». ژنرال دوريچف نيز همزمان با انعقاد معاهده گلستان قول داده بود به هنگام مذاكره فرستاده ايران با دربار امپراطور روسيه، به حد مقدور در جهت پذيرش خواسته‌هاي او اقدام كند. خاوري شيرازي در پايان نقل متن معاهده گلستان در «تاريخ ذوالقرنين»، تعهد دوريچف را به اين شكل آورده است: «نوشته جداگانه مزورّانه كه سردار روسيه از جانب خود نوشته و خط هشته، به ايلچي دولت عظمي سپرده است: چون ميان وكلاي دو دولت نامدار عهدنامه‌اي قرار يافته، بنا بر اين شد كه بعد از اتمام مصالحه و دستخط گذاشتن براي استقرار دوستي و اتحاد، سفرا آمد و شد نمايند، لهذا ايلچي كه از دولت عليه ايران براي مباركباد به دولت بهيّه روس مي‌رود، مطالبي كه از شاه خود مأمور است بر رأي حضرت ايمپراطور اعظم عرض و اظهار سازد و سردار دولت بهيه روس تعهد نمود كه در مطالب ايران به قدر مقدور كوشش و سعي نمايد. به جهت اعتماد خط گذاشته مهر نموديم، به تاريخ سيزدهم ماه اكدمير».
عزيمت
به اين ترتيب فتحعلي‌شاه هنوز اميدوار بود كه با فرستادن سفيري به دربار روسيه بخشي از سرزمين‌هاي از دست رفته را باز پس گيرد. او مدتي پس از برگزاري جشن نوروز 1193ه.ش. (1229ه.ق.) دست به كار شد: «چون در سال قبل كه في‌مابين دولتين عليتين ايران و روس عهد موافقت بسته شد، يكي از جمله شروط اين بود كه ايلچيان طرفين به جهت رسانيدن امضاي عهدنامه مباركه به تختگاه جانبين آمد و شد نمايند و زنگ انگ‌دار سنوات مخالفت را از آيينه خاطر امناي حضرتين به صيقل دولتخواهي بزدايند، قرعه سفارت دولت روس به توسط سر گور اوزلي بارونت، ايلچي دولت انگريز، به نام حاجي ميرزاابوالحسن‌خان شيرازي نيكو افتاد و برحسب امر اعلي در ابتداي همين سنه ميمونه به جهت تدارك كار سفارت و رعايت صله ارحام، به دارالعلم شيراز روي نهاد و چون ايلچي دولت انگريز را قرار اين بود كه قبل از وصول ميرزا ابوالحسن‌خان به پايتخت دولت روس، خود از آن راه عازم و ايمپراطور اعظم را ملاقات نموده در باب انجام مطالب اين دولت قاهره گفتگويي به سزا نمايد و كاري را كه خود مباشر بوده از عهده بر آيد، لهذا از درگاه آسمان‌جاه استدعاي ترخيص نمود و به سبب وفور مراحم ملوكانه درباره او، اذن سفيري چنان دولتخواه، منافي طبع همايون شاهنشاه آگاه بود. بالاخره اصرارش از حد گذشت تا حضرت اعلي به ملاحظه صرفه و صلاح دولت عليّه به اين معني راضي گشت، لهذا او را مورد انواع مرحمت و اعزاز فرموده چنان التفاتي درباره او مبذول افتاد كه نسبت به هيچ يك از سفراي بزرگ در هيچ دولتي به عمل نيامده بود». («تاريخ‌ذوالقرنين»)
پاسخ نامه‌هاي پادشاه و وليعهد انگلستان آماده شد و «جواب مراسله بانوي حرم‌سراي آن سلطان ذي‌شأن» نيز توسط «منشيان عطاردنشان» از قول «خادمان حرم محترم حضرت صاحبقران» نوشته شد و به همراه هدايا و تحف فراوان در اختيار اوزلي قرار گرفت. اين هدايا از چند رأس اسب «تازي‌نژاد تركماني با ساخت و ستام مرصّع» و شال‌هاي كشميري و زري‌هاي اصفهاني گرفته تا ظروف طلا «كه استعمال آن را به جز ملك‌زادگان معظم سزا نبود» را شامل مي‌شد. اوزلي موريه را به عنوان سرپرست هيأت نمايندگي بريتانيا تعيين كرد و اواسط ربيع‌الآخر 1229ه.ق. (فروردين 1193ه.ش.) از طريق تبريز عازم سن‌پطرزبورگ شد. او در تبريز هم توسط عباس‌ميرزا بدرقه شد. شاهزاده يك دست «آفتابه و لگن مينا به او عنايت فرمودند». («مآثر سلطانيه»)
استرداد
خاوري شيرازي در مورد تأثير عزيمت اوزلي در دربار تهران نوشته است: «بدون اغراق هنوز (يعني هنگام تدوين كتاب در چند دهه بعد) اكثري از كارپردازان دولت قاهره را حسرت مصاحبت و مجالست او در دل است و فقرات حسن رفتار و سلوك او ورد زبان جاهل و كامل».
مدتي بعد ميرزا ابوالحسن‌خان شيرازي كه به جهت «رعايت صله ارحام» به شيراز سفر كرده بود نيز به تهران بازگشت و عازم سن‌پطرزبورگ شد. «چون از فرستادن او استرداد ولايات متصرفي منظور بود، لهذا صاحبقران اعظم تداركي شايان با او همراه نمود كه حضرت امپراطور و امناي آن دولت ابد دستور را به ريزش موفور راضي و مسرور دارد و رشته استرداد ولايات را به هر نوع كه تواند به دست آرد. مبلغ ده هزار تومان نقد و موازي دو زنجير فيل و ده رأس اسب بي‌بديل و يكصد طاقه شال عمل كشمير و چند رشته تسبيح مرواريد بي‌نظير و چند دانه لعل بدخشاني و ياقوت رمّاني و شمشيرهاي خراساني و زري‌هاي مفتول‌باف اصفهاني و قوطي‌هاي مرصّع فادزهر و موميايي و قلمدان استادان نقشبندي و قالي‌هاي هراتي ابريشمين و اوضاعي زياده از اندازه تحقيق و تحمين، به صيغه هديه امپراطور اعظم و تعارف امينان آن دولت مفخّم، تسليم او گشته در روز بيست‌وپنجم جمادي‌الآخر سنه مزبوره (1229ه.ق.) راونه آن حدود و ثغور شد و پس از آن نيز متدرجاً برات چهل‌هزار تومان نقد از تجّار گيلان گرفته و به جهت او فرستاده شد كه در راه استرداد ولايات صرف نمايد، بلكه تواند گوي نيكنامي از ميدان بربايد. بالاخره از قراري كه –ان‌شاءالله تعالي- ذكر خواهد شد: به نوميدي بدل شد آخر آن اميدواري‌ها»!

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی