تا تفليس
ميرزا ابوالحسنخان شيرازي و همراهانش روز هشتم شعبان 1229ه.ق. (3 مرداد 1193ه.ش – 25 ژوئيه 1814م.) شهر ايروان را به سوي تفليس ترك كردند. ميرزا ابوالحسنخان (معروف به ايلچي) از سوي فتحعليشاه مأمور شده بود در سنپطرزبورگ به ديدار تزار آلكساندر بشتابد تا در مورد معاهده گلستان و موضوع تخليه بخشهايي از سرزمينهاي اشغال شده قفقاز توسط روسيه، گفتگو كند. وقايع اين سفر طولاني را يكي از همراهان ايلچي به نام ميرزا محمدهادي شيرازي، در كتاب «دليلالسفراء» ثبت كرده است. در ميان سطور اين كتاب نكات جالب و روشنگري وجود دارد كه فضاي رواني حاكم بر رجال ايران را در آن عصر به خوبي نشان ميدهد. مثلاً اين ماجرا را بخوانيد: «[از] امورات وقوعي اينكه در همين روز حركت، يك رأس اسب عربي از اسبهاي هدايا را مار زده، جمعي مذكور نمودند كه اين اسب برطرف ميشود (ميميرد) و بايد در اينجا گذاشت. صاحبي ايلچي در جواب گفتند كه به اقبال بيزوال قبله عالم، عيب نخواهد كرد، چنانكه به معالجه ماليدن خنجر يكي از ايتام كه شيخ غفور مارگيرِ فارسي آن را افسون كرده بود، رفع شده و زهر از جسم آن [اسب] بيرون آمد و به حال اول بازگشت و همراه برده شد».
حال تصوّر كنيد وقتي تلقي رجل دنياديده و فرنگرفتهاي مانند ميرزا ابوالحسنخان شيرازي از منطق حوادث دنيا چنين بوده است، امثال حاجي ميرزا آقاسي چگونه ميانديشيدهاند.
فيلها
ماجراي بانمك ديگري كه در چند جاي سفرنامه ايلچي به آن اشاره شده، موضوع فيلهاست. دو زنجير فيلي كه فتحعليشاه به عنوان هديه براي امپراطور روسيه فرستاده بود ميبايست از سرزمينهايي عبور داده شوند كه ساكنان آن هرگز فيل نديده بودند. به نوشته ميرزا محمدهادي، «شهرت تمام يافته بود كه زناني كه حامله نميشوند، هرگاه از زير شكم فيل بيرون بروند البته حامله خواهند شد. بدين جهت در هر منزل زنان بسيار بر سر فيلان جمع شده از زير شكم فيل آمد و شد ميكردند».
ميرزا محمدهادي باز در جاي ديگر در شرح عبور از گرجستان مينويسد: «چون فيلهاي هدايا همراه بود و اهالي آنجا [فيل] نديده بودند، جمع كثيري از زنان اروس و ارمني و گرجي كه بسياري از آنها سربرهنه و گيسها را بالاي سر بسته بودند، لباس فرنگي پوشيده، سينه و... آنها نمايان بود [و] بعضي بسيار خوشصورت بودند، بر سر فيلان جمع شده از زير شكم فيل آمد و شد ميكردند كه از اين جهت حمل بردارند و آبستن بشوند. غريبتر اينكه مردان آنها نيز همين طريق مينمودند و دست بر اعضاي فيل ماليده به سر و صورت خود ميكشيدند و ميگفتند كه البته حال از ما اولاد به هم خواهد رسيد».
همراه بردن اين فيلها در طول راه مشكلات فراوان ديگري هم ايجاد ميكرد. از جمله ايلچي و همراهانش پيش از رسيدن به مسكو، در اثر سرماي هوا، يخبندان و خرابي راهها ناچار شدند فيلها را در يكي از شهرهاي ميان راه بگذارند تا پس از پايان فصل سرما به سنپطرزبورگ فرستاده شوند.
تأخير
ميرزا ابوالحسنخان شيرازي روز پانزدهم شعبان 1229ه.ق. (11 مرداد 1193ه.ش. – 2 اوت 1814م.) وارد تفليس شد. «دو فرسنگ به شهر مانده، ايشيكآقاسي باشي (رئيس تشريفات) سردار (دوريچف) و جمع كثيري از جنرالها و بزرگان و سرهنگان و اعزه و اعيان روس كه تحرير جزو اسامي آنها باعث تطويل بُوَد با دو سه هزار نفر سوار و پياده كه سوار آنها تمامي اسب يكرنگ و لباس و اسلحه شبيه يكديگر داشتند و پياده سالدات نيز به همين نسبت به يك وضع و يك لباس به نظام تمام به استقبال آمده، در خدمت صاحبي ايلچي كمال تعارف رسمي و عزت و احترام كلي به جاي آوردند. بعد سردار تفليس (دوريچف) گاريت (گاري) مخصوص خود را كه شش اسب خاصه به او بسته بودند با گاريتچيان خود سر راه فرستاده كه صاحبي ايلچي سوار شوند... قريب به شهر، جميع اهل تفليس از خرد و درشت نيز در سر راه به استقبال آمده، هر يك تعارف رسمي به جاي ميآوردند، تا اينكه داخل شهر شديم. هجوم عام از زن و مرد شده بود».
شيريني اين استقبال اما چندان در مذاق ميرزا ابوالحسنخان باقي نماند. او ناچار شد تا اواخر ماه شوال (اواسط مهر) به مدت حدود دو ماه در تفليس منتظر اجازه حركت به سوي سنپطرزبورگ بماند و به اين ترتيب فصل مناسب سفر را از دست داد. ادامه سفر ايلچي در سرزمينهاي يخزده روسيه به دشواري انجام شد. دوريچف روز بعد از ورود ايلچي به تفليس با او گفتگو كرد و گفت: «هرگاه در باب آمدن شما از من اشعاري شده بود (يعني پيش از حركت خبر ميداديد) آنوقت آمده بوديد، بهتر بود؛ زيرا كه امپراطور روس از دعواي فرانسه فتح باب شده و داخل شهر پاريس گرديده. بنابراين وصول امضاي عهدنامه مصالحه دولتين عليتين در اين زودي مشكل است و رفتن شما طول خواهد كشيد».
به نوشته ميرزا محمدهادي، «صاحبيايلچي بعد از استماع اين سخنان و تحويل مراتب جلادت و مناعت ايشان در جواب فرموده بودند كه آوردن اصل اين عهدنامه از دولت عليه ايران مشكلتر از وصول امضاي آن بود. چنانچه... امضاء [امپراطور] به زودي نرسد و تعويق و تأخير در آن باشد، ما نيز حاضريم و چندان اصراري نداريم! سردار بعد از شنيدن اين جوابها قدري عذرخواهي نمود» و به دلجويي از ايلچي پرداخت.
ميرزا ابوالحسنخان شيرازي و همراهانش روز هشتم شعبان 1229ه.ق. (3 مرداد 1193ه.ش – 25 ژوئيه 1814م.) شهر ايروان را به سوي تفليس ترك كردند. ميرزا ابوالحسنخان (معروف به ايلچي) از سوي فتحعليشاه مأمور شده بود در سنپطرزبورگ به ديدار تزار آلكساندر بشتابد تا در مورد معاهده گلستان و موضوع تخليه بخشهايي از سرزمينهاي اشغال شده قفقاز توسط روسيه، گفتگو كند. وقايع اين سفر طولاني را يكي از همراهان ايلچي به نام ميرزا محمدهادي شيرازي، در كتاب «دليلالسفراء» ثبت كرده است. در ميان سطور اين كتاب نكات جالب و روشنگري وجود دارد كه فضاي رواني حاكم بر رجال ايران را در آن عصر به خوبي نشان ميدهد. مثلاً اين ماجرا را بخوانيد: «[از] امورات وقوعي اينكه در همين روز حركت، يك رأس اسب عربي از اسبهاي هدايا را مار زده، جمعي مذكور نمودند كه اين اسب برطرف ميشود (ميميرد) و بايد در اينجا گذاشت. صاحبي ايلچي در جواب گفتند كه به اقبال بيزوال قبله عالم، عيب نخواهد كرد، چنانكه به معالجه ماليدن خنجر يكي از ايتام كه شيخ غفور مارگيرِ فارسي آن را افسون كرده بود، رفع شده و زهر از جسم آن [اسب] بيرون آمد و به حال اول بازگشت و همراه برده شد».
حال تصوّر كنيد وقتي تلقي رجل دنياديده و فرنگرفتهاي مانند ميرزا ابوالحسنخان شيرازي از منطق حوادث دنيا چنين بوده است، امثال حاجي ميرزا آقاسي چگونه ميانديشيدهاند.
فيلها
ماجراي بانمك ديگري كه در چند جاي سفرنامه ايلچي به آن اشاره شده، موضوع فيلهاست. دو زنجير فيلي كه فتحعليشاه به عنوان هديه براي امپراطور روسيه فرستاده بود ميبايست از سرزمينهايي عبور داده شوند كه ساكنان آن هرگز فيل نديده بودند. به نوشته ميرزا محمدهادي، «شهرت تمام يافته بود كه زناني كه حامله نميشوند، هرگاه از زير شكم فيل بيرون بروند البته حامله خواهند شد. بدين جهت در هر منزل زنان بسيار بر سر فيلان جمع شده از زير شكم فيل آمد و شد ميكردند».
ميرزا محمدهادي باز در جاي ديگر در شرح عبور از گرجستان مينويسد: «چون فيلهاي هدايا همراه بود و اهالي آنجا [فيل] نديده بودند، جمع كثيري از زنان اروس و ارمني و گرجي كه بسياري از آنها سربرهنه و گيسها را بالاي سر بسته بودند، لباس فرنگي پوشيده، سينه و... آنها نمايان بود [و] بعضي بسيار خوشصورت بودند، بر سر فيلان جمع شده از زير شكم فيل آمد و شد ميكردند كه از اين جهت حمل بردارند و آبستن بشوند. غريبتر اينكه مردان آنها نيز همين طريق مينمودند و دست بر اعضاي فيل ماليده به سر و صورت خود ميكشيدند و ميگفتند كه البته حال از ما اولاد به هم خواهد رسيد».
همراه بردن اين فيلها در طول راه مشكلات فراوان ديگري هم ايجاد ميكرد. از جمله ايلچي و همراهانش پيش از رسيدن به مسكو، در اثر سرماي هوا، يخبندان و خرابي راهها ناچار شدند فيلها را در يكي از شهرهاي ميان راه بگذارند تا پس از پايان فصل سرما به سنپطرزبورگ فرستاده شوند.
تأخير
ميرزا ابوالحسنخان شيرازي روز پانزدهم شعبان 1229ه.ق. (11 مرداد 1193ه.ش. – 2 اوت 1814م.) وارد تفليس شد. «دو فرسنگ به شهر مانده، ايشيكآقاسي باشي (رئيس تشريفات) سردار (دوريچف) و جمع كثيري از جنرالها و بزرگان و سرهنگان و اعزه و اعيان روس كه تحرير جزو اسامي آنها باعث تطويل بُوَد با دو سه هزار نفر سوار و پياده كه سوار آنها تمامي اسب يكرنگ و لباس و اسلحه شبيه يكديگر داشتند و پياده سالدات نيز به همين نسبت به يك وضع و يك لباس به نظام تمام به استقبال آمده، در خدمت صاحبي ايلچي كمال تعارف رسمي و عزت و احترام كلي به جاي آوردند. بعد سردار تفليس (دوريچف) گاريت (گاري) مخصوص خود را كه شش اسب خاصه به او بسته بودند با گاريتچيان خود سر راه فرستاده كه صاحبي ايلچي سوار شوند... قريب به شهر، جميع اهل تفليس از خرد و درشت نيز در سر راه به استقبال آمده، هر يك تعارف رسمي به جاي ميآوردند، تا اينكه داخل شهر شديم. هجوم عام از زن و مرد شده بود».
شيريني اين استقبال اما چندان در مذاق ميرزا ابوالحسنخان باقي نماند. او ناچار شد تا اواخر ماه شوال (اواسط مهر) به مدت حدود دو ماه در تفليس منتظر اجازه حركت به سوي سنپطرزبورگ بماند و به اين ترتيب فصل مناسب سفر را از دست داد. ادامه سفر ايلچي در سرزمينهاي يخزده روسيه به دشواري انجام شد. دوريچف روز بعد از ورود ايلچي به تفليس با او گفتگو كرد و گفت: «هرگاه در باب آمدن شما از من اشعاري شده بود (يعني پيش از حركت خبر ميداديد) آنوقت آمده بوديد، بهتر بود؛ زيرا كه امپراطور روس از دعواي فرانسه فتح باب شده و داخل شهر پاريس گرديده. بنابراين وصول امضاي عهدنامه مصالحه دولتين عليتين در اين زودي مشكل است و رفتن شما طول خواهد كشيد».
به نوشته ميرزا محمدهادي، «صاحبيايلچي بعد از استماع اين سخنان و تحويل مراتب جلادت و مناعت ايشان در جواب فرموده بودند كه آوردن اصل اين عهدنامه از دولت عليه ايران مشكلتر از وصول امضاي آن بود. چنانچه... امضاء [امپراطور] به زودي نرسد و تعويق و تأخير در آن باشد، ما نيز حاضريم و چندان اصراري نداريم! سردار بعد از شنيدن اين جوابها قدري عذرخواهي نمود» و به دلجويي از ايلچي پرداخت.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی