سه‌شنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۴

امير و پايان فتنه

«چون شاهنشاه (محمدشاه قاجار) از آهنگ حسن‌خان سالار آگاه شد، به صوابديد حاجي‌ميرزا آقاسي بفرمود تا ابراهيم خليل‌خان سرتيپ سلماسي را با دو عراده توپ و دو فوج سرباز افشار و سواره خواجه‌وند و عبدالملكي و سواره افشار صاين‌قلعه و مكري مأمور فرمود تا از طهران بيرون شده غره‌شهر رمضان (1263ه.ق. مطابق 21 مرداد 1226ه.ش. و 12 اوت 1847م.) وارد بسطام شد. و از آن سوي [حسن‌خان] سالار تا سبزوار تاخته كلمه عصيان را بلندآوازه ساخت و جعفر‌قلي‌خان كردشادلو را با دوازده‌هزار سوار بر مقدمه سپاه بيرون فرستاد و جعفرقلي‌خان از راه كلاته خيج به قريه قهيج آمد و آنجا اوتراق كرد و ميان دو لشكر از يك فرسنگ‌ونيم بر زيادت نبود و روزي چند از دور نگران يكديگر بودند. چون اين خبر معروض كارداران دولت افتاد، حاجي‌ميرزا آقاسي بيم كرد كه مبادا به سبب قلّت سپاه در اول مقاتلت ابراهيم‌خليل‌خان شكسته شود و نام دولت پست گردد؛ پس فرمان كرد و به سليمان‌خان و ابراهيم‌خليل‌خان فرستاد كه اگر سپاه شما در خور اين جنگ نباشد، هرگز اقدام به مبارزت نكنيد و مراجعت به سمنان نمائيد تا لشكري ساخته با شما پيوسته شود». («ناسخ‌التواريخ»، محمدتقي لسان‌الملك سپهر)
اين نمونه‌اي بود از روش حاجي‌ميرزا آقاسي كه كه كارها را نه چنان مي‌سنجيد كه از موفقيت اطمينان يابد و نه چندان جسارت داشت كه تن به معركه دهد و از اقبال خويش فيروزي طلب كند. اما فرمان نابخردانه او مبني بر عقب‌نشيني قواي دولتي به سمنان در ميان سرداران سپاه مقبول نيفتاد و آنان چنين استدلال كردند كه قواي ما بيشتر پيادگانند و از آن دشمن همه سواران تركمن. اگر به سوي سمنان باز شويم از پشت بر ما خواهند تاخت و كسي از ما را بخت گريختن نمي‌ماند. پس ايستادند و با استفاده مناسب از توپخانه آنقدر مقاومت كردند تا قواي كمكي به فرماندهي شاهزاده حمزه‌ميرزا حشمت‌الدوله رسيد و قواي سالار را به تركمن صحرا فراري داد.
كشمكش
ورود حمزه ميرزا به معركه خراسان ماجرا را پايان نداد. او حتي مدتي به محاصره قواي سالار كه از سوي خانات تركستان حمايت مي‌شد گرفتار شد و تنها با كمك افغان‌ها از محاصره در آمد. چنين بود تا دوران سلطنت ناصرالدين‌شاه فرا رسيد و اميركبير صدارت را به عهده گرفت. او «نخست حمزه‌ميرزا را از خراسان احضار و برادر وي سلطان‌مرادميرزا را كه از كافي‌ترين افراد خاندان قاجاريه [بود]... به فرمانروايي آن سامان مأمور كرد. در اين ضمن آصف‌الدوله دو عريضه چاكرانه به شاه و امير نوشت. كاردار انگليس فرانت آن دو نامه را به نظر ميرزاتقي‌خان رساند و بسيار كوشيد كه دربار را به صدور اجازه ورود آصف‌الدوله به ايران وادارد. ولي اميركبير... اجازه نداد كه آصف‌الدوله به ايران معاودت كند». («اميركبير و ايران»، فريدون آدميت)
واكنش آصف‌الدوله به ممانعت امير اين بود كه پيامي براي سالار فرستاد و او را در نافرماني عليه دولت قوي‌دل كرد. ميرزاتقي‌خان ابتدا كوشيد «فتنه سالار» را با تدبير و سياست مهار كند. بنابراين دو تن از معتمدان كاردان و با تدبير خود را به خراسان فرستاد. يكي از اين دو تن عموي سالار و ديگري از دوستان جعفرقلي‌خان، اصلي‌ترين همدست او بود.
تدبير
«اين دو فرستاده‌ي دانا نخست در نيشابور با جعفرقلي‌خان ملاقات كردند و از او تعهد گرفتند كه از قواي سالار كناره كند. كناره‌جويي او شكستي سخت بود كه بر قدرت سالار وارد آمد. رسولان ميرزاتقي‌خان پس از اين توفيق به ملاقات سالار رفتند و در رام كردن و به راه آوردن او بس كوشش نمودند، ولي موفقيتي حاصل نشد. سالار پيام‌هاي مسالمت‌آميز امير را دليل بر عجز او گرفت».
چنين بود كه امير ناچار شد چاشني تهديد را هم به تدبير خود بيفزايد. اين بار از سويي چراغعلي‌خان كلهر را به عنوان فرستاده‌ي ويژه با پيام‌هاي حسن‌نيت نزد سالار فرستاد و از سوي ديگر سپاهي راهي خراسان كرد تا به سالار بفهماند در صورت ادامه طغيان با قواي قهريه روبرو خواهد شد. پيام امير براي سالار -به طوري كه در «روضة‌الصفاي ناصري» ثبت است- چنين بود: «از اين امور كه در سر داري و در پيش گرفته‌اي درگذر و راضي مباش كه خاندان آبا و اجداد خود را كه حق خدمت بر اين دولت دارند بر باد فنا دهي. بي دغدغه و واهمه... سوار شو و به حضور پادشاه عهد آي تا تفقدات بيني و ايمن نشيني. بعد از ورود به قدر نودوپنج هزار تومان كه تيولات و مقرريات طايفه شماست برقرار ماند و فرزندانت مناصب مناسب يابند. ولي بايد خود به مكه روي و باز گردي... (بعد وعده حكومت همدان، زنجان يا قزوين را به او مي‌دهد و اضافه مي‌كند:) والا كه به اجماع اجامره و اوباش مغرور شوي و به داعيه سلطنت كه در دوده شما نبوده سر بر آري كار به سر نخواهي برد و همه اقربانت ضايع خواهند شد».
سالار پيشنهاد امير را نپذيرفت و كار به خصومت كشيد. امير دستور محاصره مشهد را صادر كرد و قواي كمكي به آنجا فرستاد. او پيشنهاد ميانجي‌گري سفراي روسيه و انگليس را هم با سرسختي تمام رد كرد و گفت مايل نيست اجازه دخالت در امور داخلي دولت را به آنها بدهد. كار تدارك سپاه را آنقدر ادامه داد تا از پيروزي اطمينان يافت، آنگاه فرمان حمله را صادر كرد. به اين ترتيب شهر مشهد در روز شنبه هشتم جمادي‌الاول 1266ه.ق. «مقارن عيد نوروز» توسط قواي دولتي گشوده شد و فتنه سالار پايان يافت.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی