نظام تك حزبي
(براي صفحه تاريخ روزنامه شرق)
حزب رستاخيز ملي ايران، روز هشتم خرداد 1354، فهرست نامزدهاي نمايندگي بيست و چهارمين دوره مجلس شوراي ملي را اعلام كرد. اين حزب براي هر كرسي نمايندگي سه نامزد معرفي كرده بود كه مردم ميبايست نماينده خود را از ميان آنها برگزينند. به اين ترتيب انتخابات ديگر حتي ظاهري قابل اعتنا نداشت و به نظر ميرسيد برنامه شاه براي پيشبرد توسعه اقتصادي در غياب مشاركت سياسيِ جامعه، در حال محقق شدن است. آنچه شاه را به كنار گذاشتن احتياط و و رها كردن آخرين نشانههاي دموكراسي ترغيب كرد، انفجار قيمت نفت در سال 1352 بود.
محمدرضا شاه از شهريور 1320 كه با كنارهگيري اجباري پدرش به سلطنت رسيد تا مرداد1332، نهاد ضعيف سلطنت را در مقابل نيروهاي اجتماعي مختلف و قدرتمند نمايندگي ميكرد. او تا ده سال پس از كودتاي سال 1332 به تثبيت قدرت خود مشغول بود. در پايان اين ده سال، شاه «انقلاب سفيد» خود را عملي كرده بود و از قدرت زمينداران و اشراف قديمي كاسته بود، جبهه ملي را از نفس انداخته بود، قيام مردم را عليه اقدامات خود سركوب كرده بود و ساواك را كاملاً در اختيار داشت. انتخابات مجلس در سال 1342، در واقع براي نخستين بار پس از سقوط رضاشاه، كاملاً مطابق ميل شاه انجام شد و نمايندگاني دستچين شده و مطيع به مجلس راه يافتند.
نفت
از همين دوران، قيمت جهاني رفت به تدريج افزايش يافت و زمينه براي توسعه آماده شد. شاه كوشيد حوزه سياست را از اين توسعه دور نگاه دارد، بنابر اين از سال 1343 محاكمه و به زندان انداختن رهبران احزاب عضو جبهه ملي را آغاز كرد. او همچنين در پي ماجراي كاپيتولاسيون و ترور منصور، نيروهاي فعال مذهبي را سركوب كرد. از سوي ديگر با آشكار شدن اختلاف ميان چين و شوروي، اپوزيسيون چپ ايران نيز دچار انشقاق و اختلافات دروني شد. در عوض فضا براي فعاليتهاي كم خطر روشنفكري تا حدودي بازتر شد. سرخوردگي ناشي از شكست نيروهاي اجتماعي در برابر سلطنت، در اواخر دهه 40 و اوايل دهه 50 به شكل گيري پيدرپي گروههاي چريكي انجاميد. هرچند ساواك توانست فعاليت اين گروهها را مهار كند.
بالا گرفتن بحران اسرائيل، به انفجار قيمت نفت در سال 1352 منجر شد. شاه روزگاري در كتاب «مأموريت براي وطنم» با اشاره به حزب نازي آلمان و احزاب كمونيستي كشورهاي بلوك شرق نوشته بود: «من چون شاه كشور مشروطه هستم دليلي نميبينم كه مشوق تشكيل احزاب نباشم و مانند ديكتاتورها تنها از يك حزب دستنشاندهي خود پشتيباني نمايم و چون مظهر وحدت ملي كشور خويش هستم ميتوانم بدون اينكه خود را منحصراً به يك حزب يا فرقه ارتباط دهم، دو يا چند حزب را تشويق كنم كه در كشور به فعاليتهاي حزبي بپردازند». اما وقتي قيمت نفت به شكل سرسامآوري افزايش يافت، او ناگهان تغيير عقيده داد: «دموكراسي غربي و نظام چند حزبي، حتي در خود غرب رو به زوال است».
شاه روز 11 اسفند سال 1353 در اجتماع بزرگي كه وزراء، نمايندگان مجلس شورا و مجلس سنا، مقامات، بازرگانان و رهبران احزاب در آن حضور داشتند، نظام تك حزبي خود را معرفي كرد. او گفت همه بايد به اين حزب بپيوندند، در غير اين صورت يا بايد گوشهاي بنشينند و از «ما» هيچ انتظاري نداشته باشند و يا پاسپورت بگيرند و از كشور بروند، چرا كه مملكت به «خائن» نياز ندارد.
حزب رستاخيز
گفته ميشود شاه انديشه ايجاد نظام تك حزبي را از دو گروه كاملاً متفاوت اخذ كرده بود. يك گروه، روشنفكران تحصيل كرده آمريكا بودند كه در شرح و تفسير آثار هانتينگتون به فكر تشكيل يك حزب دولتي افتادند. ساموئل هانتينگتون عقيده داشت تنها راه دستيابي به ثبات در كشورهاي در حال توسعه، ايجاد يك حزب منظبط دولتي است كه فشار را از جامعه به حكومت و دستورات را از حكومت به جامعه منتقل كند.
گروه دوم كمونيستهاي سابقي بودند كه گمان ميكردند بسيج تودهها، عبور از مانع سنت و پيشبردن كشور به سوي مدرنيسم تنها با ايجاد سازماني با ساختار لنينيستي امكانپذير است.
اما شاه گويا به نظريات آنها و لوازم ايجاد نظام تك حزبي كاري نداشت، او تنها ظاهر اين انديشه را گرفت و شيري «بي يال و دم اشكم» به نام «حزب رستاخيز ملي ايران» تأسيس كرد. اين حزب، اعضاي دو حزب «ايران نوين» و «مردم» را جذب كرد و وعده داد بهترين جنبههاي سوسياليسم و كاپيتاليسم را اخذ و تركيب كند، شاه را در تكميل انقلاب سفيد ياري رساند و پيوند مردم را با حكومت برقرار سازد.
ثبت نام براي حزب رستاخيز، در فضاي ارعاب انجام گرفت. رژيم با گسترش اين حزب، نفوذ خود بر كارمندان، كارگران و روستاييان را افزايش داد، كاملاً بر حوزه فرهنگ مسلط شد و براي نخستين بار (از طريق گرفتن اجباري هدايا و كنترل اطاق اصناف) بر طبقه مرفه، بازار و مذهبيون نفوذ يافت. اما تأسيس حزب رستاخيز در عين حال معدود حلقههاي ارتباطي باقيمانده ميان حكومت و جامعه را از ميان برد.
حمله سازمانيافته به نهاد مذهب از طريق تغيير تاريخ هجري به شاهنشاهي، بازرسي موقوفهها و تشكيل سپاه دين آخرين پيوندهاي جامعه مذهبي را با رژيم نابود كرد.
دفتر اطلاعات و تحقيقات وزارت خارجه آمريكا همان وقت در گزارشي نوشت: «شاه ظاهراً آگاهانه تصميم گرفته كه با بالا بردن سطح زندگي مردم، آنان را از مشاركت در امور سياسي منصرف كند».
داريوش همايون نيز به خاطر ميآورد: «يك مقاله كه درباره رابطه حزب و دولت براي مجله ارگان حزب رستاخيز نوشته شده بود، دوبار توسط نخستوزير (هويدا، كه دبيركل دفتر سياسي حزب هم بود) از مجله به دفتر شاه برده شد تا هر اشارهاي به مشاركت مردم را در فراگرد تصميمگيري، شخصاً حذف كند».
چيزي نگذشت كه محمدرضا شاه با نتيجه تلخ توسعه نامتوازن روبرو شد. او بايد براي بياعتنايي به جامعه، بهاي سنگيني ميپرداخت.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی