تعزيه
(براي شرق)
قواي قزاق تحت امر محمدعليشاه قاجار، روز دوم تير 1287 به مجلس شوراي ملي حمله كردند و آن را به توپ بستند. فرماندهي قواي قزاق در اين حمله را كلنل لياخوف روس به عهده داشت. اين حمله سرآغاز دوران معروف به استبداد صغير بود و كشاكش ميان هواداران استبداد و مشروطهخواهان را به مرحله تازهاي وارد كرد.
محمدعلي شاه سلطنت خود را تنها چند روز پس از امضاي قانون اساسي مشروطه به دست پدرش، مظفرالدين شاه آغاز كرد. او با دعوت نكردن از نمايندگان مجلس به جشن تاجگذاري، خشم خود را نسبت به اين نهاد جديد آشكار كرد. شاه تازه، وزيران را به بياعتنايي به مجلس تشويق كرد و ميرزا علياصغر خان اتابك را از اروپا فراخواند تا صدارت را به عهده بگيرد. اتابك كه به لزوم برقراري دولت متمركز و قدرتمند عقيده داشت، با تضعيف موضع مجلس و مذاكره با نمايندگاني كه در كار تدوين متمم قانون اساسي (شامل موضوعات اصلي) بودند، كوشيد سهم مناسبي از قدرت براي شاه و قوه مجريه بگيرد. از سوي ديگر به هنگام تدوين متمم قانون اساسي ميان علما بر سر ميزان نفوذ و نظارت شريعت بر اجراي امور اختلاف افتاد و شيخ فضلالله نوري بر خلاف آقايان طباطبايي و بهبهاني (رهبران جنبش مشروطه) بر «مشروعه» تأكيد كرد. شاه ابتدا متمم را كه از قدرت او ميكاست نپذيرفت. اما هنگامي كه اتابك كشته شد و مردم در ده شهر (از جمله تهران و تبريز) عليه شاه اعتراض كردند، او تسليم شد و قول داد به قانون اساسي احترام بگذارد.
مشروطه و مشروعه
آزاديخواهان مجلس كه به اين پيروزي ميباليدند، در قدم بعدي بودجه دربار را كاهش دادند و بسياري از امتيازات شاهزادگان را لغو كردند. راديكالهاي بيرون مجلس نيز فشار براي اصلاحات غير ديني را افزايش دادند. اين اقدامات اولاً شكاف ميان علما را عميقتر كرد و ثانياً منافع گروه بزرگي از درباريان، شاهزادگان و كاركنان كاخ سلطنتي را به مخاطره انداخت. بنابراين هنگامي كه شيخ فضلالله نوري از «مسلمين» خواست در ميدان بهارستان تجمع كنند، گروه بزرگي از فقرا، دهقانان و كارگران كه عميقاً مذهبي (و در عين حال از كمبود نان خشمگين) بودند در كنار تعداد زيادي از كاركنان كاخ سلطنتي گرد آمدند. شيخ در اين جمع، انديشه برابري را بدعت خواند و گفت مجلس به بيراهه ميرود. مردم تحريك شده به سوي مجلس حركت كردند اما با نيروي بزرگتري از هواداران مشروطه روبرو شدند و باز گشتند. با وجود اين، شاه دريافت كه مؤتلفان تازهاي يافته است. او هم ظاهراً عقبنشست و سوگند خورد به مشروطه وفادار باشد.
پس از اين بود كه تندرويهاي آزاديخواهان افزايش يافت، روزنامهها به شاه توهين كردند و سرانجام كساني به سوي كالسكه او بمب انداختند. سيد حسن تقيزاده، نماينده وقت مجلس كه خود از سرشناسترين و تندترين آزاديخواهان بود، در اين مورد گفته است: «بعد از حادثه بمب، شاه خيلي ملول و آزرده شد و اميد او از سازش با مجلس منقطع گرديد و در واقع كمكم مهياي برطرف كردن مجلس و تغيير وضع شد. شايد واقعاً تصور ميكرد كه مشروطهخواهان قصد جان او را دارند. تندي افراطي بعضي جرايد ملي و عدم رعايت ادب لازم هم او را سخت برآشفته نمود، ظاهراً اگر مداراي بيشتري با او ميشد، امكان سازش منتفي نبود...» (خطبه دوم از «تاريخ انقلاب مشروطيت ايران»)
توپ
محمدعليشاه اواسط خرداد 1287 به باغشاه رفت و تهران حالت جنگي به خود گرفت. تعداد زيادي از مجاهدان مسلح كه خطر اقدام نظامي شاه را دريافته بودند، براي محافظت از مجلس آماده شدند. گروهي از نمايندگان مجلس براي مذاكره به باغشاه رفتند، اما به دستور شاه بازداشت شدند. سيمهاي تلگراف قطع شد و اشخاصي چون كامران ميرزا، امير بهادر جنگ، شاپشال و لياخوف طرف مشورت شاه قرار گرفتند. روز 22 خرداد محمدعلي شاه درخواست كرد ملك المتكلمين، سيد جمال واعظ، سيدمحمدرضا شيرازي مدير روزنامه مساوات، سلطان العلماي خراساني مدير روح القدس، ميرزا جهانگير خان مدير روزنامه صوراسرافيل و سيد حسن تقيزاده تحويل او يا تبعيد شوند كه پذيرفته نشد. چند روز بعد خبر انتقال مقدار زيادي مهمات نظامي و توپ به باغشاه در تهران پيچيد. بازار تهران تعطيل شد. محمدعلي شاه روز اول تير، تلگرافي به حكام ولايات فرستاد و در آن نوشت كه «اين مجلس خلاف مشروطيت است».
سرانجام روز دوم تير فرا رسيد. نيروهاي سوار و پياده قزاق به فرماندهي صاحبمنصبان روس اطراف مدرسه سپهسالار و مجلس را محاصره كردند. مجاهدان مشروطهخواه در نخستين نبرد موفق شدند نيروي قزاق را پس برانند اما كلنل لياخوف، فرمانده بريگاد قزاق نيروي كمكي و توپخانه به بهارستان فرستاد. نزديك ظهر صداي غرش توپها بلند شد و مجلس هدف گلولههاي توپ قرار گرفت. تعداد زيادي از مجاهدان كشته شدند. نمايندگان به باغها و خانههاي اطراف گريختند. مجلس اشغال و غارت شد. تعداد زيادي از مشروطهخواهان، از جمله سيد محمد طباطبايي و سيد عبدالله بهبهاني در پارك امينالدوله دستگير شدند. گروهي همچون تقيزاده و دهخدا به سفارتخانههاي خارجي پناه بردند و عدهاي مانند سيد جمال واعظ از شهر گريختند.
روز بعد در تهران حكومت نظامي برقرار و كلنل لياخوف حاكم نظامي پايتخت شد. ميرزا جهانگير خان صوراسرافيل، سلطان العلماي خراساني و ملك المتكلمين در باغشاه اعدام شدند، بهبهاني و طباطبايي به تبعيد رفتند و بساط مشروطه – به زعم شاه - برچيده شد. سيد محمد طباطبايي، رهبر بزرگ جنبش مشروطه هنگامي كه در باغشاه در بازداشت بود، يادداشتي براي منزل فرستاد كه تصوير آن اخيراً در كتاب يادداشتهاي منتشر نشده او چاپ شده است. او در اين يادداشت نوشته است: «نورچشمي! آقايان تمام و ميرزا (محمد صادق، پسرش) در باغشاه سالم هستند. چند نفر از وكلا هم هستند. در راه سربازها ما را برهنه كردهاند. دو سه ثوب عبا و عمامه زود بدهيد بياورند. مبادا دست به تفنگ بكنيد كه كار خيلي خراب است و تعزيه تمام نشده»
به درستي كه تعزيه تمام نشده و عمر استبداد صغير كوتاه بود.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی