دوشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۳

شكست امين‌آباد
اميد پارسانژاد
نيروهاي حامي بازگشت محمدعلي ميرزا (شاه مخلوع) به سلطنت، روز 19 مرداد 1290 در نخستين نبرد خود با نيروهاي دولتي در امين‌آباد فيروزكوه شكست خوردند. اين شكست تا حدود زيادي به اميدواري هواداران محمدعلي ميرزا كه در اين هنگام از احتمال بازگشت او شادمان و به پيروزي او و برادرانش دلبسته بودند، پايان داد.
محمدعلي ميرزا پس از شكست خوردن از مشروطه‌خواهاني كه عليه استبداد صغير قيام كرده و تهران را گشوده بودند، در مذاكره با هيأت مديره كمسيون عالي (متشكل از سران و رجال مشروطه‌خواه) توافق كرده بود در برابر دريافت مقرري سالانه 100 هزار تومان، املاكش را به دولت واگذارد و جواهرات سلطنتي را بازگرداند. او توسط دسته‌اي از قزاقان ايراني و نمايندگان سفارتخانه‌هاي روسيه و انگلستان به بندر انزلي منتقل شد و روز 7 مهر 1288 با يك كشتي روسي خاك ايران را به مقصد تبعيدگاهش، اودسا ترك كرد.
بعدها دولت ايران كه از قصد محمدعلي ميرزا براي بازگشت و پس گرفتن سلطنت آگاهي يافت، در پرداخت مقرري او ترديد كرد، اما سرانجام به اصرار نمايندگان روسيه و انگلستان پذيرفت كه بخشي از تعهد خود را به شاه سابق بپردازد. هنگامي كه اين پول هنگفت به دست محمدعلي ميرزا رسيد، او سفري به اروپا آغاز كرد و در شهرهاي وين، بروكسل، رم، پاريس، نيس و برلن گروهي از هواداران خود را ملاقات كرد، با برادرانش ملك منصور ميرزا شعاع‌السلطنه و ابولفتح ميرزا سالارالدوله قرارها گذاشت، عموي مستبدش ظل‌السلطان را ديد و در وين با نماينده دولت روسيه ديدار كرد و زمينه اقدامات بعدي خود را فراهم آورد. او سپس به اودسا بازگشت و آماده لشكركشي به ايران شد.
خليل بغدادي
در اين هنگام در ايران ناصرالملك نيابت سلطنت را به عهده داشت و محمدولي‌خان سپهدار تنكابني، رئيس‌الوزراء بود. مجلس شوراي ملي براي سر و سامان دادن به امور مالي كشور مورگان شوستر آمريكايي را به عنوان مستشار مالي استخدام و با اختيارات وسيع به ايران دعوت كرده بود. شوستر و همكارانش اواسط ارديبهشت 1290 وارد تهران شدند. سپهدار (رئيس‌الوزراء) يك هفته پس از ورود شوستر، تهران را بي‌خبر به سوي گيلان ترك كرد و پيغام فرستاد براي معالجه فرزندش عازم سفر اروپاست. گفته مي‌شد علت واقعي رفتن سپهدار به گيلان، ناخشنودي او از اختيارات وسيع شوستر و اختلافش با بختياري‌ها بود كه در اين زمان در تهران قدرت فراوان داشتند و در هر دولتي چند وزارتخانه در اختيار آنها بود. ناصرالملك كه از اخبار مربوط به اقدامات محمدعلي ميرزا نگران شده بود، پي‌درپي براي سپهدار تلگراف فرستاد و او را به بازگشت به تهران فرا خواند. سپهدار به تهران بازگشت ولي فوري از رئيس‌الوزرايي كناره گيري كرد. ناصرالملك اما استعفاي او را نپذيرفت.
سالار الدوله، برادر محمدعلي ميرزا از سوي غرب به كشور وارد شده بود و شاهسون‌ها به تحريك و حمايت روس‌ها با او همراهي مي‌كردند. محمد‌علي ميرزا نيز ريش بلند كرده، تغيير قيافه داده بود و به نام مستعار «خليل بغدادي» از راه قفقاز به سوي بندر پتروسكي در حاشيه خزر پيش مي‌رفت. او و همراهانش، از جمله شعاع‌السلطنه و امير بهادر جنگ، خود را بازرگان و بار همراهشان را كالاي بازرگاني معرفي مي‌كردند تا ايرانيان مقيم قفقاز آنان را نشناسند و خبر گذر آنها به ايران نرسد. اما «كالاي بازرگاني» خليل بغدادي و همراهانش در واقع چيزي جز اسلحه و مهمات نبود. محمدعلي ميرزا با يك كشتي روسي از پتروسكي به گمش‌تپه در تركمن‌صحرا منتقل شد و دوباره پا به خاك ايران گذاشت. او فوري تلگرافي به سپهدار زد، خود را پادشاه كشور خواند و سپهدار را تا هنگام ورود به تهران جانشين خود كرد.
ناصرالملك در اين شرايط ابتدا خود سپهدار را مأمور تشكيل دولتي تازه كرد كه در آن صمصام‌السلطنه بختياري وزارت جنگ داشت؛ اما بعداً، از آنجا كه سپهدار به همراهي با محمدعلي شاه متهم شده بود، او را عزل كرد و فرمان رئيس‌الوزرايي صمصام را صادر كرد. صمصام وزارت جنگ را شخصاً به عهده گرفت.
نبرد نخست
رسيدن تفنگ‌ها و فشنگ‌هايي كه دولت ايران چندي پيش به روسيه سفارش داده بود، بخشي از مشكلات صمصام را حل كرد. دولت صمصام همزمان با تلاش محمدعلي ميرزا براي فراهم آوردن سپاهي از تركمانان و كوشش‌هاي سالارالدوله در غرب (كه همدان را هم گرفته بود)، به آراستن سپاه مشغول شد. به اين ترتيب لشكري از بختياري‌ها روانه همدان شد و سپاهي از مجاهدان گيلاني (از جمله ميرزا كوچك خان) به همراه گروهي ديگر از بختياري‌ها به فرماندهي معزالسلطان به سوي فيروزكوه روانه شدند. يپرم‌خان ارمني نيز با لشكر ديگري به شاهرود رفت.
در اين ميان روس‌ها ظاهراً خود را بي‌طرف و بي‌خبر نشان مي‌دادند، اما به واقع از هر چه در اختيار داشتند براي تقويت موضع محمدعلي ميرزا استفاده مي‌كردند. آنها از جمله فضاي تبليغاتي پرشوري به نفع شاه سابق پديد آورده بودند، به گونه‌اي كه آينده حكومت مشروطه كاملاً نااميد كننده به نظر مي‌رسيد. با انتشار خبر ورود محمدعلي ميرزا، گروهي از هواداران او در مشهد شورش كردند. گردنكشي به نام رشيدالسلطان نيز كه از مدت‌ها قبل در مازندران براي خود دستگاهي درست كرده بود و چند بار با سپاه دولتي نبرد كرده بود، به محمدعلي ميرزا پيوست. هواداران محمدعلي ميرزا از سه سمت به سوي پايتخت در حركت بودند. نخستين درگيري ميان قواي شاه سابق به فرماندهي رشيدالسلطان با سپاه دولتي به فرماندهي معزالسلطان در امين‌آباد (نزديك فيروزكوه) به وقوع پيوست. نتيجه اين نبرد براي روحيه طرفين اهميت فراوان داشت. ميرزا كوچك خان و معين همايون بختياري در اين جنگ دليري بسيار از خود نشان دادند و در نتيجه قواي دولتي پيروز و رشيدالسلطان كشته شد. اين شكست، اميد هواداران محمدعلي شاه را تا حد زيادي از ميان برد، هر چند پايان ماجراي او نبود.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی