ماجراي جانمحمد خان
اميد پارسانژاد
رضاشاه كه به همراه تيمورتاش، سردار اسعد بختيارى و محمد حسين آيرام براى سركشى و رسيدگى به وضعيت لشكر خراسان به مشهد سفر كرده بود، روز ۲۴ مرداد ۱۳۰۵ سرتيپ جان محمدخان امير علايى را در حضور صاحب منصبان خراسان خلع درجه كرد و به زندان فرستاد. جان محمدخان فرماندهى لشكر شرق و حكومت نظامى خراسان را به عهده داشت و خشم رضاشاه از او به ماجراى شوراى پادگان مراوه تپه و دادخواهى اهالى خراسان از مظالم او باز مى گشت. سرتيپ جان محمدخان پسر علاءالدوله از رجال سرشناس دوران قاجار بود. او به هنگام كودتاى ۱۲۹۹ از افسران قزاقخانه بود و رضاخان ميرپنج را در ورود به تهران همراهى كرد. جان محمدخان پس از كودتا درجه سرتيپى گرفت و به فرماندهى تيپ اراك منصوب شد.
او در دوران پس از كودتا از فرماندهان مورد اطمينان سردار سپه بود. در ماجراى جمهورى، اواخر سال ۱۳۰۲ و اوايل ،۱۳۰۳ سرتيپ جان محمدخان از جمله معدود فرماندهانى بود كه عقيده داشت نظام جمهورى براى ايران مناسب نيست و نظرش را خصوصى به سردار سپه گفته بود، اما سردار به نظر او توجهى نكرد. («ايران؛ برآمدن رضاخان» سيروس غنى به نقل از گزارش سفير وقت آمريكا به وزير خارجه كشورش). پس از شكست طرفداران جمهورى، رضاخان كه آسيب حيثيتى جدى ديده بود اعلام كرد «به دليل خستگى مفرط» از رئيس الوزرايى كناره گيرى مى كند و قصد دارد براى زيارت به عراق برود.
در اين هنگام - به نظر مى رسد به اشاره سردار سپه - فرماندهان نظامى سراسر كشور تلگراف هاى تهديدآميزى به مجلس فرستادند و لزوم ابقاى رضاخان را تذكر دادند. جان محمدخان نيز كه حالا رئيس فوج عشرت آباد بود، فوج خود را به راه انداخت و از دروازه شميران تا مجلس شوراى ملى رژه رفت تا ترس در دل مخالفان سردار سپه اندازد. به اين ترتيب رضاخان بار ديگر رئيس الوزرا شد. جان محمدخان در جريان لشكركشى به خوزستان و شكست شيخ خزعل نيز همراه رضاخان بود و به دليل لياقتى كه نشان داد به فرماندهى لشگر شرق برگزيده و حاكم نظامى خراسان شد.
قتل سردار معزز بجنوردى
از جمله اقدامات بحث برانگيز جان محمدخان در خراسان، قتل سردار معزز بجنوردى بود. خاندان سردار معزز از طايفه كردهاى شادلو بودند و حدود هفتاد سال در بجنورد به حكومت و سرحددارى اشتغال داشتند. ملك الشعراى بهار كه خود خراسانى بود و اين خاندان را به خوبى مى شناخت، در «تاريخ مختصر احزاب ايران» در مورد سردار معزز مى نويسد: «حاكم بجنورد بود و آن صفحه را كه سر حدى بزرگ بين ايران و روسيه است منظم نگاه مى داشت و مدت يك قرن، تمام سرحدات ايران و روسيه... بدون خرج نگهدارى ساخلو اداره مى شد. [به اين ترتيب كه] سواران محلى طبق اصول قديم مختصر مقررى اى از خان گرفته و لوى الضروره به جلوگيرى از مهاجمين تركمان برمى خاستند...سردار معزز در اين اواخر به واسطه لياقتى كه داشت و انصافش هم بيشتر از ديگر خوانين بود، محل خود را كاملاً و به خوبى اداره كرده بود».
با قدرت گرفتن سردار سپه و انتصاب حسين آقاخزاعى به فرماندهى لشكر شرق، ميان نظاميان و سردار معزز مختصر اختلافى به وجود آمد كه باعث شد او را از حكومت بجنورد عزل كنند و به تهران فرا خوانند. سردار معزز حكم دولت را پذيرفت و به تهران رفت، اما ناآرامى هاى منطقه تركمنشين باعث شد سردار دوباره به حكومت بجنورد منصوب شود. مدتى بعد جان محمدخان به فرماندهى لشكر شرق منصوب شد. هنوز قاجاريه منقرض نشده بود و احمدشاه در پاريس بود.
نامه اى كه بعدها گفته شد جعلى بوده است، از طرف سردار معزز براى احمدشاه فرستاده شده بود كه به دست طرفداران سردار سپه افتاد. مضمون نامه چنين بود كه سردار معزز به شاه مى گفت با امير اقتدار، وزير داخله همدست هستيم و اگر اجازه دهيد حاضريم عليه سردار سپه وارد عمل شويم. سردار سپه محاكمه و مجازات سردار معزز را به سرتيپ جان محمدخان واگذار كرد. جان محمدخان سردار و چند نفر از برادران و نزديكان او را به مشهد فرا خواند، آنها را به زندان انداخت و سرانجام به دار كشيد. از بدرفتارى او با زندانيان و قصدش براى اخاذى از آنان داستان ها گفته شده است. از جمله مى گويند ۴ نفر به اعدام محكوم شده بودند ولى از آنجا كه به اشتباه ۷ دار بر پا شده بود، سه نفر ديگر از زندانيان نيز «با قرعه» انتخاب و اعدام شدند.
قتل عام
شيوه اى كه جان محمدخان براى سركوب تركمانان در پيش گرفت نيز پاكيزه تر از رفتار با سردار معزز و نزديكانش نبود. ملك الشعراى بهار روش او را چنين توصيف مى كند كه با فوجش وارد تركمن صحرا شد و به هر روستايى رسيد، جوانان روستا را از پيران جدا كرد و حكم به قتل آنها داد. او علاوه بر دارايى سردار معزز، گله و اموال تركمن هايى را نيز كه از جلوى لشكر او به آن سوى مرز مى گريختند، تصرف كرد و در بازار به فروش گذاشت. از جمله اقدامات عجيب جان محمدخان، نپرداختن مقررى نظاميان بود. گفته مى شد مواجب افراد قشون را براى خود بر مى دارد و به آنها مى گويد هر طور مى توانند كسب درآمد كنند.
ناگفته پيداست كه چنين نظاميانى با مردم چگونه رفتار مى كردند و چه راهى براى گذران زندگى و كسب درآمد مى گزيدند. شورش پادگان مراوه تپه، ناشى از نرسيدن مواجب بود. شورشيان بجنورد را اشغال و غارت كردند. با رسيدن اين خبر، صبر رضاشاه كه مدام گزارش هايى از رفتار زشت جان محمدخان دريافت مى كرد تمام شد و راه خراسان در پيش گرفت. جان محمدخان كه خطر را حس كرده بود تا نيشابور به استقبال شاه آمد و چكى به مبلغ ۱۸۰ هزار تومان تقديم او كرد.
اما شاه اعتنا نكرد و در مشهد پس از يك سخنرانى پرشور دستور داد پاگون جان محمدخان را كندند و او را به زندان انداختند. شاه شخصاً براى نظارت بر اعدام شورشيان مراوه تپه به تركمن صحرا رفت و دستور داد رئيس ماليه بجنورد، يك واعظ محلى، پنج صاحب منصب نظامى و ۱۲ سرباز شورشى را كه در غارت مردم دست داشتند، اعدام كنند. جان محمدخان تا پايان عمر به خدمت بازنگشت و به كشاورزى مشغول بود. او برخلاف سرپاس مختار، پس از استعفاى رضاشاه از محاكمه و مجازات گريخت.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی