استقلال بحرين
اميد پارسانژاد
شيخنشين بحرين روز 23 مرداد 1350 اعلام استقلال كرد. اعلام استقلال بحرين پايان سالها كشمكش ايران، بريتانيا و شيوخ اين مجمعالجزاير بر سر حاكميت آن بود. شاه ايران همان روز استقلال بحرين را تبريك گفت. به اين ترتيب گذشت محمدرضاشاه از ادعاي تاريخي ايران نسبت به سرزمين بحرين به يكي از انتقادات عمدهاي تبديل شد كه ناسيوناليستهاي ايراني نسبت به او مطرح ميكنند. خود او نيز حساسيت مسئله را به خوبي ميدانست و همواره در مورد قضاوتي كه افكارعمومي و تاريخ نسبت به تصميم او در مورد بحرين خواهد داشت، نگران بود. از جمله در جريان مذاكرات سال 1348 با بريتانيا، هنگامي كه طرف انگليسي پيشنهاد كرد با توجه به مخالفت شديد حاكم بحرين با همهپرسي، به جاي مراجعه به آراي عمومي، به نظرسنجي سازمان ملل از بحرينيها اكتفاء شود، براي آنها پيغام فرستاد: «اين غير ممكن است. جواب ملت ايران را چه ميتوانيم بدهيم؟... اين كار براي من خودكشي است. من البته به خودكشي در صورتي كه پاي منافع ملت ايران در بين باشد هيچ اهميتي نميدهم، ولي اين كار به نظر من يك خيانت به ملت ايران است و من ديگر اين را نميتوانم تحمل بكنم.» («يادداشتهاي علم» جلد نخست)
به نظر ميرسد آشتيناپذيري لحن اين پيام تا حدودي به قصد نشان دادن اهميت موضوع به طرف انگليسي بوده است، زيرا شاه سرانجام به همين راه حل تن داد و نظر كساني را كه معتقد بودند ايران بايد با حل مسئله بحرين، روابط خود با همسايگانش در خليج فارس و مسئله جزاير سهگانه را حل كند، پذيرفت؛ هرچند در عمل نتوانست اين مسائل را به شكل مطلوب به هم گره بزند و آنها را يكجا حل كند.
استان چهاردهم
ايران از سالها پيش بحرين را بخش جدايي ناپذير خاك خود ميدانست. انگليسيها در زمان پادشاهان صفوي به عنوان متحد ايران در برابر پرتغاليها، به اخراج آنها از خليج فارس كمك كردند. اما بعداً بر اثر ضعف دولت ايران نفوذ بريتانيا در خليج فارس گسترش يافت و از جمله بحرين كه تا آن هنگام بخشي از خاك ايران شناخته ميشد تحت حمايت انگلستان قرار گرفت. حاكم بحرين در سال 1868 ميلادي قراردادي با بريتانيا امضاء كرد كه بر اساس آن حفظ امنيت بحرين به انگليسيها واگذار ميشد. ايران هرگز اين قرارداد را نپذيرفت و همواره به دخالت دولت انگلستان در امور بحرين معترض بود.
دولت ايران در زمان سلطنت رضاشاه و اوجگيري ناسيوناليسم ايراني مشخصاً دو بار از دخالتهاي بريتانيا در امور بحرين به جامعه ملل شكايت برد. يك بار در بهمن 1306 كه عربستان سعودي در معاهده مودت با انگلستان بحرين را به عنوان بخشي از مستملكات امپراتوري بريتانيا به رسميت شناخت و بار دوم در خرداد 1313 كه دولت انگليس امتياز اكتشاف و بهرهبرداري از نفت بحرين را به يك شركت آمريكايي واگذار كرد. دولت ايران در هر دو مورد بر بديهي بودن حق حاكميت ايران بر بحرين پاي فشرد. ايران پس از جنگ جهاني دوم و تأسيس سازمان ملل متحد نيز شيوه مقاومت منفي را برگزيد و از شركت در كنفرانسها و مذاكراتي كه نمايندگان بحرين در آن حضور داشتند اجتناب كرد.
اوج اقدامات ايران در مورد اعاده حاكميت بر بحرين در سال 1336 اتفاق افتاد كه دو كرسي در مجلس شوراي ملي براي نمايندگان بحرين به عنوان استان چهاردهم ايران در نظر گرفته شد.
تغيير نگاه
نگاه رسمي ايران به مسئله بحرين از اواسط دهه 1340 شروع به تغيير كرد. ضعيف شدن امپراتوري بريتانيا و فضاي جنگ سرد كه در آن كشورهاي كوچك و بزرگ جهان يكبهيك استقلال مييافتند، پافشاري بر حق حاكميت ايران بر بحرين را دشوارتر ميكرد. اكثر ساكنان بحرين عرب بودند و افكار عمومي جهانيان حامي استقلال آنها بود. گروهي از كارشناسان و ديپلماتهاي ايراني نيز عقيده داشتند ادعاي ارضي در مورد بحرين با توجه به وضعيت ژئوپلتيكي منطقه و شرايط ايران امري غير واقعبينانه است. به گفته آنها با توجه به اينكه انگلستان قصد خارجكردن نيروهايش از شرق كانال سوئز را داشت و ايران مايل بود خلاء ناشي از خروج انگلستان را در خليجفارس پر كند، مسئله بحرين به عنوان كليد مشكلات در خليج فارس بايد حل ميشد. البته تأكيد اين گروه از صاحبنظران بر اين بود كه ايران بايد مسئله بحرين و اختلافات مربوط به جزاير را به هم پيوند دهد و در معاملهاي با انگلستان، همه آنها را يكجا حل كند.
دولت ايران بر اين اساس در تابستان 1347 مذاكراتي را با بريتانيا آغاز كرد. شاه در سفري به هندوستان در ديماه همان سال در يك كنفرانس مطبوعاتي گفت: «اگر اهالي بحرين نميخواهند به كشور من ملحق شوند، ايران ادعاهاي ارضي خود را در مورد اين مجمعالجزاير پس ميگيرد و خواسته اهالي بحرين را اگر از نظر بينالمللي مورد قبول قرار گيرد، ميپذيرد... [اما] اگر انگليسيها خودسرانه به بحرين استقلال بدهند، ايران زير بار نخواهد رفت... و اگر بحرين به عضويت سازمان ملل متحد پذيرفته شود، ايران اين سازمان بينالمللي را ترك خواهد نمود.» («سياست خارجي ايران در دوران پهلوي» عبدالرضا هوشنگ مهدوي)
نظر ايران اين بود كه رأي مردم بحرين در مورد استقلال كشورشان يا الحاق به ايران در يك همهپرسي اخذ و به آن عمل شود. اما شيخ بحرين به شدت با اين كار مخالفت كرد. به عقيده او به رأي گذاشتن چنين امري به معني نفي حق حاكميت او بود. او سرانجام به برگزاري نوعي نظرسنجي توسط سازمان ملل رضايت داد. ايران ابتدا با اين شيوه مخالفت كرد اما سرانجام آن را پذيرفت. به اين ترتيب دولتهاي ايران و بريتانيا در سال 1348 رسماً خواستار دخالت سازمان ملل شدند. نماينده دبيركل سازمان ملل در فروردين 1349 به همراه هيأتي به بحرين سفر كرد و در تماس با نمايندگاني از طبقات مختلف مردم و اصناف بحرين به اين نتيجه رسيد كه بحرينيها خواستار استقلال هستند. يك ماه بعد شوراي امنيت سازمان ملل گزارش نماينده دبيركل را بررسي و قطعنامهاي در اين مورد تصويب كرد. تصميم دولت ايران در مجلسهاي شوراي ملي و سنا به تصويب رسيد و سرانجام در مرداد 1350 بحرين رسماً استقلال يافت.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی