كشتار تبريزيان
سربازان ارتش روسيه، روز اول ديماه 1290، همزمان با كشاكش اولتيماتوم معروف دولت روسيه در مورد اقدامات مورگان شوستر (مستشار آمريكايي ماليه)، گروه بزرگي از مردم تبريز را قتل عام كردند. اين كشتار از جمله حوادث تلخ «سال پر اندوه 1290» بود كه از ارتش روسيه سرزد و مايه سرخوردگي و اندوه عميق مردم را فراهم آورد.
برقراري حكومت مشروطه در ايران در سال 1285 توانست نفوذ روسيه را در كشور تا حدودي كاهش دهد اما چيزي نگذشت كه دولت تزار نيكلاي دوم با انعقاد قرارداد معروف 1907 با دولت بريتانيا، بار ديگر حضور خود را تقريباً در نيمي از ايران تثبيت كرد. روسها در جريان مقابله محمدعليشاه قاجار با مشروطهخواهان نيز جانب او را گرفتند و سرانجام قواي قزاق به فرماندهي لياخوف روس مجلس شوراي ملي را به توپ بست و بساط مشروطهخواهان را برچيد. مشاور اصلي شاه در اين رويارويي معلم قديمي او، شاپشال روس بود. با اين حساب روشن بود كه روسها از بازگشت پيروزمندانه مشروطهخواهان بختياري، گيلاني و ارمني به تهران و مقاومت دليرانه مجاهدان آذري در آذربايجان خشنود نشدند. محمدعليميرزا به هنگام فتح تهران توسط مشروطهخواهان به سفارت روسيه گريخت و تحت حمايت آن دولت از كشور خارج شد. اما او از اوايل سال 1290 بار ديگر به پشتوانه روسها و به سوداي بازپس گرفتن تاج پادشاهي به ايران بازگشت. سالارالدوله و شعاعالسلطنه (برادران محمدعلي ميرزا) نيز با او همدستي نشان دادند و پايتخت را از سه سو تهديد كردند. اما قواي دولتي و مجاهدان آنها را شكست دادند و عقب راندند.
تحريك و اولتيماتوم
«چنانكه ديديم محمدعلي ميرزا را روسيان به ايران آوردند و بيگمان چنين ميخواستند او را دوباره بر تخت جا داده با دست او به دلخواه خويش درباره ايران پيشرفت دهند و ديديم كه آشكاره هواي او را داشتند و در همه جا ياري به او ميكردند. ولي چون محمدعلي ميرزا كاري از پيش نبرده از مازندران بگريخت و پس از آن سالارالدوله شكست خورده از ميدان در رفت و صمدخان در پيرامون تبريز كاري از پيش نبرد روسيان رنگ ديگري بهكار زده از يكسو محمدعلي و سالارالدوله و صمدخان هر كدام را در جاي ديگري از كشور نگهداري كرده نگذاردند به يكباره از ميان برخيزند و از يكسو خود ايشان به كارهايي پرداختند و سختگيريها پيش آوردند.» («تاريخ 18 ساله آذربايجان» احمد كسروي)
ماجراي ورود مستقيم روسها به ميدان مخالفت با دولت مشروطه ايران با اقدام مورگان شوستر در مصادره املاكي از شعاعالسلطنه، برادر گردنكش شاه سابق، آغاز شد. دولت روسيه اعلام كرد املاك مصادره شده شاهزاده در گروي بانك استقراضي روس بوده است. بحران به تدريج بالا گرفت. قواي روس وارد خاك ايران شد و دولت روسيه در مورد اخراج شوستر و عدم استخدام مستشاران خارجي در آينده بدون موافقت دولتهاي روس و انگليس، اولتيماتومي تحقيرآميز به دولت ايران داد. دولت از ابتدا با علم به اينكه توان مقابله با ارتش روسيه را ندارد در پي مصالحه بود امّا اكثريت مجلس اولتيماتوم را نميپذيرفت. آزاديخواهان راديكال، از جمله در آذربايجان، از نظر مجلس حمايت ميكردند و به همين دليل در تبريز تنشهايي ميان مجاهدان و قواي روس آغاز شد.
جنگهاي تبريز
جنگ تبريز، چنانكه كسروي حوادث تبريز را روايت كرده است، از شب پنجشنبه 29 آذر بالا گرفت. گويا چند سالدات روس خواستهاند به بهانه تعمير خط تلفن بر بام عمارت نظميه بروند اما نگهبان اجازه نميدهد. سالداتها مدتي بعد به همراه فرماندهشان باز ميگردند و هنگامي كه نگهبان مذكور را نشان ميدهند، فرمانده او را با گلوله از پاي در ميآورد. نظميه، عمارت عاليقاپو (حاكم نشين) و ساير ساختمانهاي دولتي تبريز همان شب اشغال ميشود و گروهي از مردم نيز به قتل ميرسند. «شبانه نايبالاياله و امير حشمت و ديگران از چگونگي آگاه شدند ولي كاري نتوانستند و چون روز شد و مردم ناآگاه از خانهها بيرون آمده در كوچهها به آمد و شد پرداختند سالدات و قزاق كه سر كوچهها را گرفته بودند هر كه را ميديدند دست به جيب و بغل او برده پول و ساعت او را در ميآوردند. بسياري را لخت ميكردند، بسياري را كتك ميزدند، اگر يكي به چشمشان بيمناك ميآمد و يا گمان داشتن تپانچه به وي ميبردند نزديك نرسيده با گلوله ميزدند. اندكي نگذشت كه تيراندازي نيز آغاز شد. از پشتبام كاروانسراها و ديگر جاها كه بودند به گلولهريزي پرداختند... مجاهدان با اينكه ناگهانگير شده بودند، خود را نباختند... ضياءالدوله در خانه خود در چهار منار نشسته و شادروان ثقةالاسلام و بيشتر نمايندگان انجمن نيز به آنجا در آمده بودند و در پيرامون پيشآمد، گفتگو ميكردند.»
مجاهدان ساعتي بعد و پس از مدتي تلاش بينتيجه براي مصالحه دست به جنگ باز كردند. «هر كس ميخواست غيرت و مردانگي را تماشا كند ميبايست در اين روز به تبريز آيد. شهر سراسر شوريده و مجاهدان ميكشتند و كشته ميشدند... به گفته يكي از مجاهدان جنگ نبود، كشتار بود. روسيان اگر يكي ميكشتند، دهتن و بيستتن كشته ميشدند.»
اما روسها انتقام خود را روز اول ديماه گرفتند. آنها شهر را به توپ بستند، به خانههاي مردم ريختند و زن و مرد را در تنور خانهها سوزاندند. بسياري از خانهها تاراج شد و گروه بزرگي از مردم قتلعام شدند. مجاهدان ناچار براي جلوگيري از ادامه كشتار شهر را ترك كردند. در همين روزها در تهران اولتيماتوم روسيه پذيرفته و مجلس شوراي ملي توسط نايبالسلطنه منحل شد. چند روز بعد ثقةالاسلام و گروه ديگري از سرشناسان شهر به دست روسها بازداشت و در روز عاشورا به دار آويخته شدند. بيهوده نيست كه كسروي اين سال را «سال پراندوه 1290» ناميده است.
سربازان ارتش روسيه، روز اول ديماه 1290، همزمان با كشاكش اولتيماتوم معروف دولت روسيه در مورد اقدامات مورگان شوستر (مستشار آمريكايي ماليه)، گروه بزرگي از مردم تبريز را قتل عام كردند. اين كشتار از جمله حوادث تلخ «سال پر اندوه 1290» بود كه از ارتش روسيه سرزد و مايه سرخوردگي و اندوه عميق مردم را فراهم آورد.
برقراري حكومت مشروطه در ايران در سال 1285 توانست نفوذ روسيه را در كشور تا حدودي كاهش دهد اما چيزي نگذشت كه دولت تزار نيكلاي دوم با انعقاد قرارداد معروف 1907 با دولت بريتانيا، بار ديگر حضور خود را تقريباً در نيمي از ايران تثبيت كرد. روسها در جريان مقابله محمدعليشاه قاجار با مشروطهخواهان نيز جانب او را گرفتند و سرانجام قواي قزاق به فرماندهي لياخوف روس مجلس شوراي ملي را به توپ بست و بساط مشروطهخواهان را برچيد. مشاور اصلي شاه در اين رويارويي معلم قديمي او، شاپشال روس بود. با اين حساب روشن بود كه روسها از بازگشت پيروزمندانه مشروطهخواهان بختياري، گيلاني و ارمني به تهران و مقاومت دليرانه مجاهدان آذري در آذربايجان خشنود نشدند. محمدعليميرزا به هنگام فتح تهران توسط مشروطهخواهان به سفارت روسيه گريخت و تحت حمايت آن دولت از كشور خارج شد. اما او از اوايل سال 1290 بار ديگر به پشتوانه روسها و به سوداي بازپس گرفتن تاج پادشاهي به ايران بازگشت. سالارالدوله و شعاعالسلطنه (برادران محمدعلي ميرزا) نيز با او همدستي نشان دادند و پايتخت را از سه سو تهديد كردند. اما قواي دولتي و مجاهدان آنها را شكست دادند و عقب راندند.
تحريك و اولتيماتوم
«چنانكه ديديم محمدعلي ميرزا را روسيان به ايران آوردند و بيگمان چنين ميخواستند او را دوباره بر تخت جا داده با دست او به دلخواه خويش درباره ايران پيشرفت دهند و ديديم كه آشكاره هواي او را داشتند و در همه جا ياري به او ميكردند. ولي چون محمدعلي ميرزا كاري از پيش نبرده از مازندران بگريخت و پس از آن سالارالدوله شكست خورده از ميدان در رفت و صمدخان در پيرامون تبريز كاري از پيش نبرد روسيان رنگ ديگري بهكار زده از يكسو محمدعلي و سالارالدوله و صمدخان هر كدام را در جاي ديگري از كشور نگهداري كرده نگذاردند به يكباره از ميان برخيزند و از يكسو خود ايشان به كارهايي پرداختند و سختگيريها پيش آوردند.» («تاريخ 18 ساله آذربايجان» احمد كسروي)
ماجراي ورود مستقيم روسها به ميدان مخالفت با دولت مشروطه ايران با اقدام مورگان شوستر در مصادره املاكي از شعاعالسلطنه، برادر گردنكش شاه سابق، آغاز شد. دولت روسيه اعلام كرد املاك مصادره شده شاهزاده در گروي بانك استقراضي روس بوده است. بحران به تدريج بالا گرفت. قواي روس وارد خاك ايران شد و دولت روسيه در مورد اخراج شوستر و عدم استخدام مستشاران خارجي در آينده بدون موافقت دولتهاي روس و انگليس، اولتيماتومي تحقيرآميز به دولت ايران داد. دولت از ابتدا با علم به اينكه توان مقابله با ارتش روسيه را ندارد در پي مصالحه بود امّا اكثريت مجلس اولتيماتوم را نميپذيرفت. آزاديخواهان راديكال، از جمله در آذربايجان، از نظر مجلس حمايت ميكردند و به همين دليل در تبريز تنشهايي ميان مجاهدان و قواي روس آغاز شد.
جنگهاي تبريز
جنگ تبريز، چنانكه كسروي حوادث تبريز را روايت كرده است، از شب پنجشنبه 29 آذر بالا گرفت. گويا چند سالدات روس خواستهاند به بهانه تعمير خط تلفن بر بام عمارت نظميه بروند اما نگهبان اجازه نميدهد. سالداتها مدتي بعد به همراه فرماندهشان باز ميگردند و هنگامي كه نگهبان مذكور را نشان ميدهند، فرمانده او را با گلوله از پاي در ميآورد. نظميه، عمارت عاليقاپو (حاكم نشين) و ساير ساختمانهاي دولتي تبريز همان شب اشغال ميشود و گروهي از مردم نيز به قتل ميرسند. «شبانه نايبالاياله و امير حشمت و ديگران از چگونگي آگاه شدند ولي كاري نتوانستند و چون روز شد و مردم ناآگاه از خانهها بيرون آمده در كوچهها به آمد و شد پرداختند سالدات و قزاق كه سر كوچهها را گرفته بودند هر كه را ميديدند دست به جيب و بغل او برده پول و ساعت او را در ميآوردند. بسياري را لخت ميكردند، بسياري را كتك ميزدند، اگر يكي به چشمشان بيمناك ميآمد و يا گمان داشتن تپانچه به وي ميبردند نزديك نرسيده با گلوله ميزدند. اندكي نگذشت كه تيراندازي نيز آغاز شد. از پشتبام كاروانسراها و ديگر جاها كه بودند به گلولهريزي پرداختند... مجاهدان با اينكه ناگهانگير شده بودند، خود را نباختند... ضياءالدوله در خانه خود در چهار منار نشسته و شادروان ثقةالاسلام و بيشتر نمايندگان انجمن نيز به آنجا در آمده بودند و در پيرامون پيشآمد، گفتگو ميكردند.»
مجاهدان ساعتي بعد و پس از مدتي تلاش بينتيجه براي مصالحه دست به جنگ باز كردند. «هر كس ميخواست غيرت و مردانگي را تماشا كند ميبايست در اين روز به تبريز آيد. شهر سراسر شوريده و مجاهدان ميكشتند و كشته ميشدند... به گفته يكي از مجاهدان جنگ نبود، كشتار بود. روسيان اگر يكي ميكشتند، دهتن و بيستتن كشته ميشدند.»
اما روسها انتقام خود را روز اول ديماه گرفتند. آنها شهر را به توپ بستند، به خانههاي مردم ريختند و زن و مرد را در تنور خانهها سوزاندند. بسياري از خانهها تاراج شد و گروه بزرگي از مردم قتلعام شدند. مجاهدان ناچار براي جلوگيري از ادامه كشتار شهر را ترك كردند. در همين روزها در تهران اولتيماتوم روسيه پذيرفته و مجلس شوراي ملي توسط نايبالسلطنه منحل شد. چند روز بعد ثقةالاسلام و گروه ديگري از سرشناسان شهر به دست روسها بازداشت و در روز عاشورا به دار آويخته شدند. بيهوده نيست كه كسروي اين سال را «سال پراندوه 1290» ناميده است.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی