دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۳

ماجراي انقلاب ايران (3)

سيل
در سال 1356، هنگامي كه مشكلات اقتصادي ناشي از ورود بي‌حساب درآمدهاي سرشار نفت به كشور آشكار شده بود، شاه روزي (گويا در جلسه شوراي اقتصاد) پرسيده بود: «چطور شد يكدفعه به اين وضع افتاديم»؟! عبدالمجيد مجيدي كه در آن هنگام به عنوان وزير مشاور و رئيس سازمان برنامه و بودجه در جلسه حضور داشت، در خاطرات خود ماجراي آن روز را چنين نقل كرده است: «آقايان همه ساكت بودند. من گفتم: «اجازه بفرمائيد به عرضتان برسانم. ما درست وضع مردمي را داشتيم كه در دهي زندگي مي‌كردند و زندگي خوشي داشتند؛ منتهي، خوب، گرفتاريِ اين را داشتند كه خشكسالي شده بود و آب كم داشتند... هي آرزو مي‌كردند باران بيايد... يك وقت سيل آمد. آنقدر باران آمد كه سيل شد، زد تمام اين خانه‌ها و زندگي و زمين‌هاي مزروعي اينها را همه را خراب كرد... ما درست همين وضع را داريم. ما مملكتي بوديم كه داشتيم به خوشي زندگي مي‌كرديم. خوب، پول بيشتري دلمان مي‌خواست. درآمد بيشتري دلمان مي‌خواست كه مملكت را بسازيم. يكدفعه اين درآمد نفت كه آمد، مثل سيلي بود كه تمام زندگي ما را شست و رفت.» اعليحضرت خيلي هم از اين حرف من خوششان نيامد و ناراحت شدند و پا شدند و جلسه را تمام كردند و رفتند بيرون. همه به من اعتراض كردند كه اين چه حرفي بود زدي؟ گفتم: آقايان اين واقعيت است. بايست به اعليحضرت بگوييم كه اين درآمد نفت است كه پدر ما را درآورده.» («خاطرات عبدالمجيد مجيدي» طرح تاريخ شفاهي بنياد مطالعات ايران)
ظرفيت
البته درآمد نفت به تنهايي اقتصاد كشور را از هم نپاشيد. تأثير هولناكي كه تزريق ناگهاني و حساب‌نشده اين درآمد هنگفت در وضع كشور به جا مي‌گذاشت كاملاً قابل پيش‌بيني بود و بسياري از صاحبنظران و كارشناسان سازمان برنامه و بودجه در مورد آن هشدار داده بودند، اما گوش شنوايي وجود نداشت و اشكال كار اينجا بود. داريوش همايون (چنانكه ديديم) در جزوه «كمبودهاي استراتژي توسعه‌ي ايران» به اين وضعيت اشاره كرده و مي‌نويسد: «برنامه پنجم توسعه (57-1352) صحنه‌ي نمايشي گرديد كه واقعيات ناكارايي نظام حكومتي ايران را آشكار ساخت... هنگامي كه در نخستين سال اجراي برنامه بهاي نفت (به سبب جنگ اعراب و اسرائيل) چهار برابر شد، پيش بيني درآمدهاي نفتي برنامه پنجم كه در اصل 8/20 ميليارد دلار بود به 2/98 ميليارد دلار بالا برده شد. بي هيچ توجهي به عوامل ديگر و صرفاً به همين دليل، هزينه‌هاي برنامه پنجم را به 5/829 ميليارد ريال يعني 250 درصد افزايش دادند. براي كشوري كه بندر و راه‌آهن و از همه مهم‌تر نيروي انساني پرورش يافته به اندازه‌ي كافي نداشت، اين بازي بوالهوسانه با ارقام، مصيبت به بار آورد. داستان كشتي‌هايي كه تا شش ماه در بندرها انتظار كشيدند تا بارشان را تخليه كنند، توده‌هاي انبوه كالاهايي كه زير آفتاب و باران زنگ زدند يا زير فشار بولدوزرهايي كه به «پاك» كردن محوطه گمرك‌ها مي‌پرداختند، از ميان رفتند و سيمان‌هايي كه آنقدر منتظر كاميون ماندند تا سنگ شدند و هزاران كاميوني كه در بيابان‌ها به سبب نداشتن راننده ناچيز شدند مشهور است. در پايان برنامه پنجم حتي يكي از طرح‌هاي بزرگ آن اجرا نشده بود...»
اينها چيزي نبود كه كسي نتواند پيش‌بيني كند. عبدالمجيد مجيدي كه به عنوان رئيس سازمان برنامه و بودجه بيش از سايرين با كارشناسان رابطه داشت و از امكانات واقعي كشور آگاه بود به ياد مي‌آورد: «در جلسه‌اي كه مسئله برنامه‌هاي اغراق‌آميز ساختماني نيروهاي سه‌گانه [ارتش] در حضور شاه مطرح بود، سازمان برنامه مخالفت شديدي كرد و استدلال كرد كه به فرض اينكه اعتبار فراهم بشود و به فرض اينكه امكانات اجرايي فراهم شود، ما نيروي انساني كافي براي اجراي چنين برنامه‌هايي نداريم. لذا اين برنامه‌ها بايستي تعديل پيدا كند تا نيروي انساني لازم تربيت و آماده بشود... [علاوه بر اين موضوع و به فرض حل شدن مشكل نيروي انساني] با ظرفيت بنادر برخورد مي‌كنيم كه بنادر ما فعلاً ظرفيت معيّني دارد و از آن بيشتر نمي‌تواند جنس قبول بكند. توسعه بنادر هم وقت مي‌خواهد. هر جا برويم يك محدوديتي است. كمبود برق، كمبود وسائل حمل‌ونقل زميني و غيره وجود دارد». البته او چند جمله بعد تأكيد مي‌كند: «اعليحضرت از بعضي اظهارنظرها، به خصوص اگر خيلي صريح بود، خوششان نمي‌آمد». («توسعه در ايران 1357-1320» انتشارات گام‌نو)
مي‌توان نتيجه گرفت كه مشكل ايران در آن دوران «ظرفيت» بود. نه اقتصاد و امكانات كشور ظرفيت جذب درآمد سرشار نفت را داشت و نه رهبري سياسي آن، ظرفيت روبرو شدن با واقعيات را.
تغيير
توسعه اقتصادي‌-‌اجتماعي و افزايش درآمد نفت، در غياب توسعه سياسي، باعث پديد آمدن گروه‌هاي اجتماعي جديدي شد كه از نفوذ و توانايي اقتصادي فراواني بهره‌مند بودند اما ساختار سياسي قادر نبود نقش سياسي متناسب با آن در اختيارشان بگذارد. علاوه بر اين گروه‌هاي متنفذ قديمي‌تر، مانند بازاريان يا دستگاه روحانيت، به دلايل مختلف رنجيده و كم‌بهره باقي ماندند و زمينه‌هاي بروز بحران سياسي تقويت شد. درست در زماني كه اين وضعيت بغرنج در داخل كشور پديدار شده بود، يك عامل خارجي، فشار را بر حكومت شاه دوچندان كرد. جيمي‌كارتر، نامزد حزب دمكرات آمريكا، در انتخابات رياست‌جمهوري اين كشور پيروز شد و رهبري ايالات متحده را به دست گرفت. او در مبارزات انتخاباتي خود بر مسئله حقوق بشر تأكيد فراوان كرده و از جمله برخورد حكومت ايران با مخالفانش را نكوهيده بود. شاه در چنين شرايطي به فكر باز كردن فضاي سياسي كشور و تغيير دولت افتاد. استعفاي هويدا (پس از حدود 13 سال صدارت) و نخست‌وزيري جمشيد آموزگار نشانه‌هاي مهمي از تغيير در شرايط سياسي كشور بودند. تغييري كه سرانجام به انقلاب اسلامي ايران انجاميد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی