از درون
يكي از منابع جالبي كه موقعيت نظام سلطنتي ايران و دلايل سقوط آن را بررسيده و از قضا در ايران كمتر مورد توجه بوده، كتاب «ديروز و فردا» نوشتهي داريوش همايون است. همايون از بنيانگذاران روزنامهي «آيندگان» بود كه در دولت آموزگار به وزارت اطلاعات و جهانگردي رسيد. او از جمله كساني بود كه در ماههاي آخر حكومت شاه (به اميد فرونشاندن خشم مردم) دستگير و زنداني شد، اما در بحبوحهي انقلاب توانست بگريزد و از ايران خارج شود. همايون در نخستين سالهاي پس از انقلاب سه جزوهي جداگانه به نامهاي «كمبود استراتژي توسعهي ايران 57-1332»، «زمينههاي انقلاب ايران» و «نگاهي به گذشته براي ساختن آينده» نوشت كه بعدها در يك مجلد به نام «ديروز و فردا» در خارج از كشور به چاپ رسيد. آنچه به نوشتههاي همايون دربارهي سالهاي آخر رژيم پهلوي اهميت ميبخشد، زاويهي نگاه اوست. او خود در اين مورد مينويسد: «بررسيهايي كه تا كنون از انقلاب [ايران] شده بيشتر از نگاه انقلابيون بوده است. اين بررسي (جزوهي «زمينههاي انقلاب ايران») بيشتر از نگاه رژيم [به ماجرا] مينگرد. نه اينكه آنها چگونه بردند، بلكه بيشتر اينكه اين [رژيم] چگونه باخت. اين [...] (انقلابيون) نبودند كه پيروز شدند؛ دستگاه حاكم بود كه شكست خورد و به دست خودش خود را ويران كرد. شكست رژيم، شكست اخلاقي، شكست اعصاب و اراده بود. پوسيدگي از درون بود كه به يك ضربت، كه البته خوب تدارك شده بود و از هر سو فرود آمد، فرو افتاد.»
كمبودهاي استراتژي
همايون در نخستين جزوه از كتابش كمبودهاي استراتژي توسعهي رژيم را در سه حوزه سياست، اجتماع و اقتصاد طرف توجه قرار داده است. او در زمينهي سياست، تمركز قدرت در دستان شاه را نخستين ايراد استراتژيك رژيم دانسته است كه باعث ميشد همه چيز «تابع خواستها، آرزوها و نيز هوسهاي او» شود: «اينكه مردم واقعاً چه ميخواهند يا چه ميتوانند [انجام دهند] در درجهي دوم اهميت بود. مردم را ميبايست به زور و حتي به رغم ميل خودشان پيش برد. توسعه نه چيزي بود كه از درون جامعه بجوشد، بلكه بيشتر موهبتي بود كه از بالا به مردم اعطا ميگرديد.»
همايون همچين فساد فراگير و رشد سرطاني ديوانسالاري را از مشكلات عمدهي توسعهي سياسي حكومت پهلويِ دوم ميداند. اين ديوانسالاري عظيم (كه ديديم از نگاه آبراهاميان يكي از ستونهاي نگهدارندهي رژيم به حساب ميآمد) به گفتهي همايون توسط «زنان و مردان ناكافي» اداره ميشد: «نظام سياسي ايران چنان مينمود كه از مردمان با ابتكار و اصولي و صاحب انديشهي مستقل ميترسيد. ميانمايگان فرصتطلب و كساني كه به جاي ذهن تيز، شامهي تيز داشتند معمولاً در مسابقهي نزديك شدن به رهبري سياسي (شاه) كاميابتر بودند.»
به نوشتهي همايون طرحهاي توسعهي ايران به تمركز قدرت اقتصادي منجر ميشد. نياز به جلب افكار عمومي اجراي طرحهاي نمايشي (مثل بيشتر اصول انقلاب سفيد) را دامن ميزد. اما اين طرحهاي نمايشي «سياستگران را بيشتر ميفريفت تا مردم را». توجه به جنبهي تبليغاتي اين گونه طرحها باعث ميشد اكثر آنها نيمهتمام رها شود. منابع محدود كشور تحت تأثير تمايلات غير متعادل رهبري سياسي به هدر ميرفت. مثلاً بودجهي هنگفتي صرف هزينههاي نظامي ميشد «در حالي كه رژيم يك پليس ضد شورش براي حفظ خيابانهاي پايتخت نداشت». همين توجه غير متعادل به ارتش، به گفتهي همايون «كمر اقتصاد را شكست». علاوه بر اينها، نه نظام دو حزبي نيمهي دههي سي، نه حزب مسلط «ايران نوين» در دههي چهل و نه نظام تكحزبي رستاخيز در دههي 50 نتوانست مشاركت واقعي مردم را برانگيزد. در واقع اساساً چنين ارادهاي وجود نداشت.
انحطاط
همايون، كمبودهاي استراتژي توسعهي رژيم پهلوي در زمينهي اجتماعي را نيز چنين دستهبندي كرده است: انحطاط اخلاقي، فساد مالي فراگير، كلبي مسلكي طبقهي حاكم، كيش شخصيت، بيتوجهي حيرتآور به امر آموزش، سياست فرهنگي آشفته و نامنسجم و كشاندن روستائيان به شهرها.
او در زمينهي اقتصادي نيز عقيده دارد: «سرگرداني حكومت ميان يك اقتصاد سرمايهداري آزاد و يك اقتصاد سرمايهداري دولتي بدترين دو دنيا را براي ايران به بار آورد... از همان آغاز و در نيمهي دههي سي آشكار بود كه پيچيدگيهاي يك اقتصاد نو از حدود دريافت رهبري سياسي ايران بيرون است. اين ناآگاهي حتي در بديهيترين اصول اقتصادي جلوه ميكرد. به نظر نميرسيد كه حكومت حتي اگر ميخواست ميتوانست فضايي ناامنتر براي سرمايهگذاري و فعاليت اقتصادي در جامعه پديد آورد. تصميمگيريهاي كوچك و بزرگ اقتصادي غالباً بيمشورت كارشناسان و بي در نظر گرفتن بازتابهاي آن در دنياي كسب و كار انجام ميگرفت و مصالح دراز مدت اقتصادي فداي ملاحظات روزانه يا پيروزيهاي ناپايدار تبليغاتي ميگرديد».
اما فاجعهي اصلي در عالم اقتصاد پس از انفجار قيمت نفت و سرازير شدن درآمدهاي نفتي پس از سال 1352 آغاز شد: «بالاترين مقامات كشور (از جمله شاه) اعلام ميكردند كه بيگانگان ميپندارند ما قادر به جذب درآمدهاي خود نيستم و ما بايد ثابت كنيم كه ميتوانيم درآمدمان را خرج كنيم. با چنين منطقي همهي توصيههاي كارشناسان سازمان برنامه دربارهي ضرورت احتياط و ميانهروي به كناري انداخته شد و مسابقهي جنونآميزي براي پيش انداختن هزينهها از درآمدها آغاز گرديد.»
شماره بعدي «ماجراي انقلاب ايران» را به اين «مسابقهي جنونآميز» و عواقب آن خواهيم پرداخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر