چهارشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۴

«مقام ضرب»

«در فاصله سال‌هاي 1809م. (1224ه.ق.) تا 1812م. (1227ه.ق.) نبردهاي تاريخي بزرگي (ميان قواي روسيه و ايران) رخ نداد، ولي حالت آماده باش همچنان ادامه داشت... روسيه در اروپا گرفتار بود و به جبهه قفقاز فقط آنقدري نيرو مي‌فرستاد كه حالت جنگي را بيدار نگه دارد.» («عباس‌ميرزا» امينه پاكروان)
در طول اين سال‌ها، كشمكش‌هاي ديگري نيز در اردوي شاهزاده عباس‌ميرزا، وليعهد و نايب‌السلطنه فتحعلي‌شاه در جريان بود. نمونه‌اي جالب از اين كشمكش‌ها در نامه‌اي كه ميرزا ابوالقاسم قائم‌مقام به امر شاهزاده براي ميرزا بزرگ قائم‌مقام نوشته است شاهد هستيم. اين نامه كه در «منشآت» با شماره 50 آمده است، اختلافاتي را نشان مي‌دهد كه ميان دستگاه شاهزاده و گروهي از علماي تبريز به وجود آمده بود. در بخش‌هايي از اين نامه كه عنوان «در مقام ضرب به اهالي تبريز» را دارد، چنين مي‌خوانيم: «... مي‌فرمايند پلوهاي قند و ماش و قدح‌هاي افشره و آش شماست كه حضرات را هار كرده است. اسب عربي بي‌اندازه جو نمي‌خورد و اخته قزاقي اگر ده من يكجا جو بخورد بدمستي نمي‌كند، خلاف يابوهاي دو دروغه كه تا قدري جو زياد ديد و در قوروق بي‌مانع چريد، اول دندان و لگد به مهتري كه تيمارش مي‌كند مي‌زند.
اي گلبن تازه! خار جورت اول بر پاي باغبان رفت. از تاريخي كه شيخ‌الاسلام تبريز در فتنه مغول صلاح مسلمين را در استسلام (گردن نهادن) ديد تا امروز چه در عهد جهانشاهي و مظفري، چه سلاطين صفوي چه نادرشاهي و كريم‌خاني، چه در حكومت دنبلي و احمدخان، هرگز علماي تبريز اين احترام و عزّت و اعتبار و مطاعيت نداشتند، تا در اين عهد از دولت ما و عنايت ماست كه علم كبريا به اوج سما افراشته‌اند. سزاي آن نيكي اين بدي است [كه] امروز كه ما در برابر سپاه مخالف نشسته‌ايم و مايملك خود را خود را بي‌محافظ خارجي به اعتماد ايل تبريز گذاشته[ايم]، در شهر پايتخت ما آشوب و فتنه بكنند و دكان و بازار را ببندند و... روي ايل تبريز سفيد!... [نايب‌السلطنه] فرمودند اگر حضرات از آش و پلو سير نمي‌شوند به‌جا [است]؛ اما شما را چه افتاده است كه از زهد ريايي و نهم (حرص طعام) ملايي سير نمي‌شويد؟!
كتاب جهاد [توسط شما] نوشته شد، نبوت خاصّه به اثبات رسيد، قيل و قال مدرسه حالا ديگر بس است؛ يك چند نيز خدمت معشوق و مي كنيد! اگر صد يك آن چه با اهل صلاح حرف جهاد زديد، با اهل سلاح صرف جهاد شده بود، كافري نمي‌ماند كه مجاهدي لازم باشد!
باري! بعد از اين سفره جمعه و پنجشنبه را وقف اعيان شهر و كدخدايان محلات و نجباي قابل و رؤساي عاقل بكنيد. سفره زرق و حيل را برچينيد، سكه قلب و دغل بشناسيد.
نقد صوفي نه همه صافي بي‌غش باشد
اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد
تا حال هر چه از اين ورق خوانديم و بر اين نسق رانديم سود و بهبودي ظاهر نگشت، بلكه اين‌ها كه همه مي‌شود از نتايج نمازهاي روز جمعه و نيازهاي شب جمعه ما و شماست. من‌بعد بساط كهنه برچينيد و طرح نو براندازيد. با اهل آن شهر معاشرت كنيد و مربوط شويد، دعوت و صحبت نمائيد، از جوانان قابل و پيران كامل آن‌ها چند نفري كه به كار خدمت آيند انتخاب كنيد و هزار يك آنچه را صرف اين طايفه شد مصروف آن‌ها داريد و ريگ اين جماعت را دور بيندازيد. مثل ساير ممالك محروسه باشد، نه اذيت و اضرار، نه دخالت و اقتدار.
عاليجاه ميرزا مهدي [قاضي] در حقيقت يكي از امناي دولت و محارم حضرت ماست، دخلي به آن دار و دسته ندارد. آب و گل و جان و دل او در هواي ما و رضاي ماست. اگر چه هم‌اسم آنهاست بحمدالله هم‌رسم نيست؛ به دانش از آنها ملّاتر است و به خدمت از شما بالاتر. [در اثر] مؤانست شماها، مجالست آنها را از پيش دركرده [و] با امنا محارم ما مجالس است و با التفات و مكارم ما مؤانس.
گرچه از طبعند هر دو، بِه بود شادي ز غم
ور چه از چوبند هر دو، بِه بود منبر ز دار
اگر صحبت ارباب كمال را طالب باشيد، مثل جناب حاجي فاضلي (حاجي ملّا رضا همداني) و حاجي عبدالرزاق‌بيك اديب كاملي در آن شهر است، پركار و كم خوراك و موافق عمل و معاش و امساك... [آن ديگران] قربانِ افندي‌هاي رومي و پادري‌هاي فرنگي (مبلّغان مسيحي) بروند! نه آن علم و فضيلت داشتند كه جواب پادري بنويسند، نه اين غيرت و حميت را دارند كه مثل افندي‌هاي روم در مسجد و راه گلدسته را بر امام و مؤذن ببندند. خلق را هم چنانكه بالفعل روي به روي ما رانده‌اند به حفظ ملك و حراست دين خودشان بخوانند. ماشاءالله وقتي كه پنجه دليري مي‌گشايند تيغي كه امروز بر روي سپاه عثماني بايد كشيد به ميرزا امين اصفهاني مي‌كشند... باري حالا كه به اين شدت دلاور و دلير و صاحب گرز و شمشيرند قدم رنجه كنند و با ياغي پنجه كنند.»
اين نامه البته تاريخ ندارد، ولي با توجه به اشاراتي كه در آن به كتاب جهاد ميرزا بزرگ رفته است، به نظر مي‌رسد مربوط به دوره نوسازي و تشكيل «نظام جديد» باشد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی