محاربه و مصالحه
در شماره گذشته خوانديد كه ژنرال فيليپ ماركيز (مركز)، كه به گزارش منابع ايراني از منتقدان شيوه «تساهل»آميز ترومسوف بود، به پيشنهاد و كوشش خود به فرماندهي سپاه روسيه در قفقاز منصوب شد و به تفليس آمد. او پس از تصدي فرماندهي، از آنجا كه ميدانست شاهزاده عباسميرزا به مناسبت فرا رسيدن فصل زمستان سپاهيانش را به «آسايشخانه» يا مرخصي فرستاده است، به فرمانده قوايش در پنبك دستور داد به ايروان بتازد و ايلات و طوايف آنجا را به سوي شمال كوچ دهد. اين فرمانده دستور داشت چنانكه كوچاندن ايلات ممكن نشد، «چپاولي به مال و دواب اهالي ايروان نمايد يا غلّه و شلتوكي از صحرا يا نمكي از معدن به دست آورد» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگرينژاد). به نظر ميرسد هدف ماركيز از اين عمليات، تلافي كردن حملات ايذايي و جنگوگريزهاي چندماهه قشون ايران عليه مواضع روسها بوده است.
به اين ترتيب قشون روسيه متشكل از «هشتهزار سواره و سالدات» در سرماي زمستان به سوي ايروان حركت كرد. عباسميرزا هنگامي كه اين لشكركشي آگاه شد، توپخانه متحرّكي را كه توسط توپچيان انگليسي سازماندهي و با توپهاي اهدايي مالكوم تجهيز شده بود راهي ايروان كرد و فوجي از سواران و سربازان را نيز كه در دسترس داشت همراه آن فرستاد. فرماندهي توپخانه متحرّك به عهده كاپتان هنري ليندزي انگليسي بود. دنبلي اين توپخانه را چنين توصيف كرده است: «توپخانه ركاب... كه به رسم انگريز منتظم گشته و عملهي آن باالعام (همگي) سوارهاند و مانند آن ديدهي روزگار نديده است». از اين توپخانه و كاپتان ليندزي باز هم سخن خواهيم گفت.
عقبنشيني
عباسميرزا سه روز پس از اعزام توپخانه و فوج همراه آن، به همراه فوجي ديگر كه گردآورده بود از خوي به سوي ايروان شتافت. اما هنگامي كه به نزديكي ماكو رسيد خبردار شد كه حسنخان ايرواني (برادر حسينخان سردار) با حدود دو هزار سواره و پياده و با كمك توپخانه اعزامي، در محل اوچكليسا با سپاه هشتهزار نفري روسها روبرو شده و روسها كه از حركت شاهزاده هم باخبر بودهاند، ماندن صلاح ندانسته و به سوي شمال بازگشتهاند. به نوشته دنبلي «سپاه منصوره (پيروز) تعاقب آنها نكردند، [اما] بسياري از آنها در عرض راه، نظر به سردي هوا و برف شديدي كه نازل شده بود تلف گشتند». شاهزاده عباسميرزا نيز از ماكو بازگشت و به تبريز رفت.
از سوي ديگر در تمام اين ايام شيخعليخان، بيگلربيگي قبه (محلي در نزديكي «دربند» قفقاز) نيز درگير نبرد با روسها بود. او «در اين سال جمعيتي كامل از داغستان فراهم آورده، محمدبيك قاضي سابق «تبرسران» را كه با روسيه سازش داشت، از آنجا به صدمات متواليه آواره [كرد] و عبداللهبيك، خويش خود را در آنجا حاكم و قاضي ساخت و بعد از آن به محاربه روسيه مجتمعه در قبه پرداخت. روسيه (در اينجا يعني روسها) هم به مقابله او شتافتند و هرچه از جانب گنجه و باكويه و شيروان روسيه ضميمه روسيه قبه شدند، چاره او را قدرت نيافته هنوز در داغستان به حرب اشتغال داشت».
در اين هنگام (اواخر سال 1226ه.ق.) نزديك يك دهه از آغاز جنگ در قفقاز ميگذشت. ميتوان حدس زد كه استقرار وضعيت جنگي در اين مدّت چه بر سر زندگي مردم و اوضاع اقتصادي منطقه آورده بود. ايلها و طوايف مدام به زور كوچانده ميشدند، رمهها در معرض تاراج بود و امكان فعاليت بازرگاني مطلقاً وجود نداشت. بنابراين «سردار تازه سپاه روس» با توجه به شكست در عمليات ايروان، «صدمات بلانهايتي كه سپاه منصوره [در يورشهاي خود] به ولايات تصرفي روسيه» رسانده بود و «خرابي و قحط و غلايي كه به همين سبب در ولايات مزبوره به هم رسيده» بود، به فكر افتاد كه با ايران از در صلح در آيد.
پيام
دنبلي گزارش كرده است كه ماركيز موافقت تزار آلكساندر را براي مصالحه با ايران به دست آورد و آنگاه دست به كار شد. او براي فرستادن پيغام صلح از يكي از سرداران قاجار كه در اسارت روسها بود استفاده كرد. توضيح آنكه پيرقليخان قاجار شامبياتي (يكي از سرداران قشون ايران) چند سال پيشتر عبدالله خان قاجار را براي «استمالت» ابراهيم خليلخان جوانشير، حاكم پيشين قراباغ كه به روسها نزديك شده بود، نزد او فرستاد. اما ابراهيم خليلخان، عبدالله خان را در بند كرد و به روسها تحويل داد. عبدالله خان از آن هنگام در گنجه اسير روسها بود. ماركيز هنگامي كه تصميم گرفت براي ايران پيام صلح بفرستد، عبدالله خان را «از محبس مرخص و نزد خود برده، لازمه محبت و مهرباني و ريزش در باره او معمول [داشته] و او را با نامهي دوستانه روانه حضور نواب نايبالسلطنه ساخته، به اين وسيله در مقام افتتاح ابواب التيام بين آن دولتين بر آمده بود».
اين كوششها اما، چنانكه خواهيم ديد، نتيجهاي در بر نداشت و نبردهاي زمستان 1226ه.ق. (1190ه.ش.) ادامه يافت. در شمارههاي آينده از مشكلات متعددي كه پيش روي شاهزاده عباسميرزا بود (از جمله بيماري خودش، ميرزا بزرگ قائممقام و پسرش ميرزاابوالقاسم) و درخواستهايي كه حكام مختلف از هر سو داشتند آگاه خواهيد شد و ماجراي جذاب نبرد «سلطانبود» را خواهيد خواند.
در شماره گذشته خوانديد كه ژنرال فيليپ ماركيز (مركز)، كه به گزارش منابع ايراني از منتقدان شيوه «تساهل»آميز ترومسوف بود، به پيشنهاد و كوشش خود به فرماندهي سپاه روسيه در قفقاز منصوب شد و به تفليس آمد. او پس از تصدي فرماندهي، از آنجا كه ميدانست شاهزاده عباسميرزا به مناسبت فرا رسيدن فصل زمستان سپاهيانش را به «آسايشخانه» يا مرخصي فرستاده است، به فرمانده قوايش در پنبك دستور داد به ايروان بتازد و ايلات و طوايف آنجا را به سوي شمال كوچ دهد. اين فرمانده دستور داشت چنانكه كوچاندن ايلات ممكن نشد، «چپاولي به مال و دواب اهالي ايروان نمايد يا غلّه و شلتوكي از صحرا يا نمكي از معدن به دست آورد» («مآثر سلطانيه» عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح و تحشيه غلامحسين زرگرينژاد). به نظر ميرسد هدف ماركيز از اين عمليات، تلافي كردن حملات ايذايي و جنگوگريزهاي چندماهه قشون ايران عليه مواضع روسها بوده است.
به اين ترتيب قشون روسيه متشكل از «هشتهزار سواره و سالدات» در سرماي زمستان به سوي ايروان حركت كرد. عباسميرزا هنگامي كه اين لشكركشي آگاه شد، توپخانه متحرّكي را كه توسط توپچيان انگليسي سازماندهي و با توپهاي اهدايي مالكوم تجهيز شده بود راهي ايروان كرد و فوجي از سواران و سربازان را نيز كه در دسترس داشت همراه آن فرستاد. فرماندهي توپخانه متحرّك به عهده كاپتان هنري ليندزي انگليسي بود. دنبلي اين توپخانه را چنين توصيف كرده است: «توپخانه ركاب... كه به رسم انگريز منتظم گشته و عملهي آن باالعام (همگي) سوارهاند و مانند آن ديدهي روزگار نديده است». از اين توپخانه و كاپتان ليندزي باز هم سخن خواهيم گفت.
عقبنشيني
عباسميرزا سه روز پس از اعزام توپخانه و فوج همراه آن، به همراه فوجي ديگر كه گردآورده بود از خوي به سوي ايروان شتافت. اما هنگامي كه به نزديكي ماكو رسيد خبردار شد كه حسنخان ايرواني (برادر حسينخان سردار) با حدود دو هزار سواره و پياده و با كمك توپخانه اعزامي، در محل اوچكليسا با سپاه هشتهزار نفري روسها روبرو شده و روسها كه از حركت شاهزاده هم باخبر بودهاند، ماندن صلاح ندانسته و به سوي شمال بازگشتهاند. به نوشته دنبلي «سپاه منصوره (پيروز) تعاقب آنها نكردند، [اما] بسياري از آنها در عرض راه، نظر به سردي هوا و برف شديدي كه نازل شده بود تلف گشتند». شاهزاده عباسميرزا نيز از ماكو بازگشت و به تبريز رفت.
از سوي ديگر در تمام اين ايام شيخعليخان، بيگلربيگي قبه (محلي در نزديكي «دربند» قفقاز) نيز درگير نبرد با روسها بود. او «در اين سال جمعيتي كامل از داغستان فراهم آورده، محمدبيك قاضي سابق «تبرسران» را كه با روسيه سازش داشت، از آنجا به صدمات متواليه آواره [كرد] و عبداللهبيك، خويش خود را در آنجا حاكم و قاضي ساخت و بعد از آن به محاربه روسيه مجتمعه در قبه پرداخت. روسيه (در اينجا يعني روسها) هم به مقابله او شتافتند و هرچه از جانب گنجه و باكويه و شيروان روسيه ضميمه روسيه قبه شدند، چاره او را قدرت نيافته هنوز در داغستان به حرب اشتغال داشت».
در اين هنگام (اواخر سال 1226ه.ق.) نزديك يك دهه از آغاز جنگ در قفقاز ميگذشت. ميتوان حدس زد كه استقرار وضعيت جنگي در اين مدّت چه بر سر زندگي مردم و اوضاع اقتصادي منطقه آورده بود. ايلها و طوايف مدام به زور كوچانده ميشدند، رمهها در معرض تاراج بود و امكان فعاليت بازرگاني مطلقاً وجود نداشت. بنابراين «سردار تازه سپاه روس» با توجه به شكست در عمليات ايروان، «صدمات بلانهايتي كه سپاه منصوره [در يورشهاي خود] به ولايات تصرفي روسيه» رسانده بود و «خرابي و قحط و غلايي كه به همين سبب در ولايات مزبوره به هم رسيده» بود، به فكر افتاد كه با ايران از در صلح در آيد.
پيام
دنبلي گزارش كرده است كه ماركيز موافقت تزار آلكساندر را براي مصالحه با ايران به دست آورد و آنگاه دست به كار شد. او براي فرستادن پيغام صلح از يكي از سرداران قاجار كه در اسارت روسها بود استفاده كرد. توضيح آنكه پيرقليخان قاجار شامبياتي (يكي از سرداران قشون ايران) چند سال پيشتر عبدالله خان قاجار را براي «استمالت» ابراهيم خليلخان جوانشير، حاكم پيشين قراباغ كه به روسها نزديك شده بود، نزد او فرستاد. اما ابراهيم خليلخان، عبدالله خان را در بند كرد و به روسها تحويل داد. عبدالله خان از آن هنگام در گنجه اسير روسها بود. ماركيز هنگامي كه تصميم گرفت براي ايران پيام صلح بفرستد، عبدالله خان را «از محبس مرخص و نزد خود برده، لازمه محبت و مهرباني و ريزش در باره او معمول [داشته] و او را با نامهي دوستانه روانه حضور نواب نايبالسلطنه ساخته، به اين وسيله در مقام افتتاح ابواب التيام بين آن دولتين بر آمده بود».
اين كوششها اما، چنانكه خواهيم ديد، نتيجهاي در بر نداشت و نبردهاي زمستان 1226ه.ق. (1190ه.ش.) ادامه يافت. در شمارههاي آينده از مشكلات متعددي كه پيش روي شاهزاده عباسميرزا بود (از جمله بيماري خودش، ميرزا بزرگ قائممقام و پسرش ميرزاابوالقاسم) و درخواستهايي كه حكام مختلف از هر سو داشتند آگاه خواهيد شد و ماجراي جذاب نبرد «سلطانبود» را خواهيد خواند.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی