محاصره گاميشوان
در شماره گذشته خوانديد كه قواي اعزامي عباسميرزا به تالش، روز هفتم شعبان 1227ه.ق (24 مرداد 1191ه.ش) به لنكران وارد شد. سپاهيان روسيه و قواي مصطفيخان، حاكم تالش، كه از حركت لشكر پرشمار عباسميرزا به فرماندهي اميرخان قاجار آگاه شده بودند، يك روز پيشتر شهر را ترك كردند و به سوي گاميشوان در شمال لنكران حركت كردند. كشتيها و قايقهاي جنگي روسها كه در آن حوالي بودند به ساحل گاميشوان و لنكران نزديك شدند و قشون روسيه پشت و يك پهلو به دريا دادند و در حالي كه پهلوي ديگرشان نيزارهاي صعبالعبور بود آماده نبرد شدند. به اين ترتيب قواي ايران تنها از يك سو امكان نزديك شدن به آنها را داشت و در آن صورت هم هدف گلولههاي توپي قرار ميگرفت كه از دريا پرتاب ميشد. «اميرخان [به] مجرد ورود از مشاهده اين جسارت [به خشم آمد و] منتظر رسيدن تمامي مأمورين نشده، بيپروا فوجي از سرباز را با چند عرّاده توپ به آن تنگنا رانده به محاربه قيام [كرد]. روسيه (روسها) نيز از پيشرو و طرف دريا به صاعقهريزي و آتشافشاني توپ و تفنگ اقدام [كردند] و تا دو ساعت جنگي عظيم تقديم رفته، چون جمعي كثير از سالدات آنها طعمه دهان توپ و تفنگ گرديد و يك فروند لُتكه (قايق جنگي، كرجي) آنها كه از ديگر كشتيها و لتكهها نزديكتر ميآمد به ضرب گلوله توپ درهم شكسته، غريق و سكان آن در آتش جهنم حريق شده، شكست به روسيه افتاد...» («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح غلامحسين زرگرينژاد)
انگليسيها
به نظر ميرسد اين حمله نشان داده است كه در وضعيت موجود و با توجه به آرايش نيروهاي روسيه، پيشروي و حمله به روسها براي قواي ايران امكانپذير نيست. بنابراين فرماندهان ايراني تصميم گرفتند كه روسها را در همانجا محاصره كنند. ميتوان حدس زد طرح برجهاي مثلثي كه شرح آن خواهد آمد و نقشه محاصره روسها در گاميشوان، تحت تأثير افسران انگليسي حاضر در اردو عملي شده است. چنانكه از روايت دنبلي پيداست، توپخانه متحرّك انگليسي در اين نبرد نيز اهميت فراوان داشته است، اما از سوي ديگر ماجراي كنارهگيري انگليسيها از همراهي با ايران در جنگ نيز از همينجا آغاز شد: «فرمانده كشتيهاي نيروي دريايي روسيه در درياي خزر پس از تصرّف شهر ساحلي لنكران [توسط قواي اعزامي عباسميرزا در روز هفتم شعبان 1227ه.ق.]، نامهاي به دارسي (فرمانده هيأت نظامي بريتانيا) نوشت و معترض شد كه چرا دارسي و ساير اعضاي هيأت نظامي بريتانيا در آن شهر بر عليه روسها جنگيدهاند و حال آنكه انگليسيها اكنون در اروپا به روسها كمك ميكنند. پيش از آن... گوردون (عضو سفارت انگليس كه در آن زمان همراه اوزلي در آذربايجان به سر ميبرد) نامهاي به برادرش نوشته و اظهار شك و ترديد كرده بود كه آيا اين خردمندانه است كه ما «اسلحه در دست اين مسلمانان وحشي بگذاريم و حتي به نفع آنها بر عليه برادران مسيحي خود بجنگيم»؟ بنابراين جاي شگفتي نبود كه سفير بريتانيا اعضاي هيأت نظامي را از ادامه شركت در هرگونه عملياتي بر عليه روسها منع كند، گرچه او تحت فشار شديد وليعهد و بعضي از افسران انگليسي استثنائاً موافقت كرد كه كريستي و ليندزي و مونتيث و سيزده تن از گروهبانان كماكان چنين كنند (يعني بجنگند).» («انگليسيها در ميان ايرانيان»، دنيس رايت، ترجمه لطفعلي خنجي)
از همين فراز از كتاب رايت نيز آشكار است كه لحن گزنده و نگاه يكسره منفي گوردون نسبت به ايرانيان در ميان انگليسيها عموميت نداشته است. چنانكه «بعضي افسران انگليسي» به اوزلي فشار آوردهاند تا با ادامه شركت آنها در جنگ به نفع ايران موافقت كند. چند تن از آنها حتي جان خود را در اين جنگها از دست دادند و عدهاي حتي پس از پايان جنگ، اقامت در ايران و خدمت به شاهزاده عباسميرزا را ادامه دادند. اما از سوي ديگر ميتوان وضعيت دشوار اوزلي را درك كرد. او موظف بود ميان ايران و روسيه صلح برقرار كند تا موقعيت دشواري كه جنگ دو متحّد انگلستان با يكديگر (يعني ايران و روسيه) براي كشورش پديد آورده بود، بهبود يابد. اوزلي به عنوان ميانجي صلح چارهاي نداشت جز آنكه به افسرانش دستور دهد حضور خود را در نبردها كمرنگ كنند تا روسها را نرنجاند. از سوي ديگر موفقيت اين ميانجيگري در گرو همراهي و اعتماد شاهزاده عباسميرزا بود كه حفظ آن در اين شرايط ضروري بود.
برجها
به نبرد شمال لنكران باز گرديم: «مقارن اين حال (آتشباري دو ساعته ايرانيان و روسها بر يكديگر در گاميشوان) بقيه مأمورين (ايراني) نيز رسيده، سردار نامدار (اميرخان) همان تنگناي كنار دريا را كه به گاميشوان هزار زرع (ذرع) و به لنگرگاه كشتيها هفتصد زرع راه و يك طرف آن گل و لاي و همه خشكي آن عرضاً هفتاد زرع و هدف گلوله آن همه خمپاره و توپ دريا و خشكي بود، براي سنگر سربازان مشخص [كرده] و تفنگچياني را نيز در محل مارشلو كه ميان آنجا و گاميشوان مرداب و خشكي كم و نيزاري قليل فاصله بود متوقف داشته، خود در كنار رودخانه متصل به لنكران نزول و راه خروج و دخول را چه از برابر دو سنگر و چه از معابر قزلآغاج الي شلومار كه شش فرسخ راه ميشود، مسدود داشته در هر جا هر قدر تفنگچي كه در كار بود، براي حفاظت و حراست گذاشت. بر سواحل دريا نيز تا مرداب سياه رود برجهاي مثلث احداث كرده، در هر برجي فوجي مستحفظ تعيين نمود كه از راه خشكي و دريا روسيه را مجال خروج ممكن نگردد».
(ادامه دارد)
در شماره گذشته خوانديد كه قواي اعزامي عباسميرزا به تالش، روز هفتم شعبان 1227ه.ق (24 مرداد 1191ه.ش) به لنكران وارد شد. سپاهيان روسيه و قواي مصطفيخان، حاكم تالش، كه از حركت لشكر پرشمار عباسميرزا به فرماندهي اميرخان قاجار آگاه شده بودند، يك روز پيشتر شهر را ترك كردند و به سوي گاميشوان در شمال لنكران حركت كردند. كشتيها و قايقهاي جنگي روسها كه در آن حوالي بودند به ساحل گاميشوان و لنكران نزديك شدند و قشون روسيه پشت و يك پهلو به دريا دادند و در حالي كه پهلوي ديگرشان نيزارهاي صعبالعبور بود آماده نبرد شدند. به اين ترتيب قواي ايران تنها از يك سو امكان نزديك شدن به آنها را داشت و در آن صورت هم هدف گلولههاي توپي قرار ميگرفت كه از دريا پرتاب ميشد. «اميرخان [به] مجرد ورود از مشاهده اين جسارت [به خشم آمد و] منتظر رسيدن تمامي مأمورين نشده، بيپروا فوجي از سرباز را با چند عرّاده توپ به آن تنگنا رانده به محاربه قيام [كرد]. روسيه (روسها) نيز از پيشرو و طرف دريا به صاعقهريزي و آتشافشاني توپ و تفنگ اقدام [كردند] و تا دو ساعت جنگي عظيم تقديم رفته، چون جمعي كثير از سالدات آنها طعمه دهان توپ و تفنگ گرديد و يك فروند لُتكه (قايق جنگي، كرجي) آنها كه از ديگر كشتيها و لتكهها نزديكتر ميآمد به ضرب گلوله توپ درهم شكسته، غريق و سكان آن در آتش جهنم حريق شده، شكست به روسيه افتاد...» («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح غلامحسين زرگرينژاد)
انگليسيها
به نظر ميرسد اين حمله نشان داده است كه در وضعيت موجود و با توجه به آرايش نيروهاي روسيه، پيشروي و حمله به روسها براي قواي ايران امكانپذير نيست. بنابراين فرماندهان ايراني تصميم گرفتند كه روسها را در همانجا محاصره كنند. ميتوان حدس زد طرح برجهاي مثلثي كه شرح آن خواهد آمد و نقشه محاصره روسها در گاميشوان، تحت تأثير افسران انگليسي حاضر در اردو عملي شده است. چنانكه از روايت دنبلي پيداست، توپخانه متحرّك انگليسي در اين نبرد نيز اهميت فراوان داشته است، اما از سوي ديگر ماجراي كنارهگيري انگليسيها از همراهي با ايران در جنگ نيز از همينجا آغاز شد: «فرمانده كشتيهاي نيروي دريايي روسيه در درياي خزر پس از تصرّف شهر ساحلي لنكران [توسط قواي اعزامي عباسميرزا در روز هفتم شعبان 1227ه.ق.]، نامهاي به دارسي (فرمانده هيأت نظامي بريتانيا) نوشت و معترض شد كه چرا دارسي و ساير اعضاي هيأت نظامي بريتانيا در آن شهر بر عليه روسها جنگيدهاند و حال آنكه انگليسيها اكنون در اروپا به روسها كمك ميكنند. پيش از آن... گوردون (عضو سفارت انگليس كه در آن زمان همراه اوزلي در آذربايجان به سر ميبرد) نامهاي به برادرش نوشته و اظهار شك و ترديد كرده بود كه آيا اين خردمندانه است كه ما «اسلحه در دست اين مسلمانان وحشي بگذاريم و حتي به نفع آنها بر عليه برادران مسيحي خود بجنگيم»؟ بنابراين جاي شگفتي نبود كه سفير بريتانيا اعضاي هيأت نظامي را از ادامه شركت در هرگونه عملياتي بر عليه روسها منع كند، گرچه او تحت فشار شديد وليعهد و بعضي از افسران انگليسي استثنائاً موافقت كرد كه كريستي و ليندزي و مونتيث و سيزده تن از گروهبانان كماكان چنين كنند (يعني بجنگند).» («انگليسيها در ميان ايرانيان»، دنيس رايت، ترجمه لطفعلي خنجي)
از همين فراز از كتاب رايت نيز آشكار است كه لحن گزنده و نگاه يكسره منفي گوردون نسبت به ايرانيان در ميان انگليسيها عموميت نداشته است. چنانكه «بعضي افسران انگليسي» به اوزلي فشار آوردهاند تا با ادامه شركت آنها در جنگ به نفع ايران موافقت كند. چند تن از آنها حتي جان خود را در اين جنگها از دست دادند و عدهاي حتي پس از پايان جنگ، اقامت در ايران و خدمت به شاهزاده عباسميرزا را ادامه دادند. اما از سوي ديگر ميتوان وضعيت دشوار اوزلي را درك كرد. او موظف بود ميان ايران و روسيه صلح برقرار كند تا موقعيت دشواري كه جنگ دو متحّد انگلستان با يكديگر (يعني ايران و روسيه) براي كشورش پديد آورده بود، بهبود يابد. اوزلي به عنوان ميانجي صلح چارهاي نداشت جز آنكه به افسرانش دستور دهد حضور خود را در نبردها كمرنگ كنند تا روسها را نرنجاند. از سوي ديگر موفقيت اين ميانجيگري در گرو همراهي و اعتماد شاهزاده عباسميرزا بود كه حفظ آن در اين شرايط ضروري بود.
برجها
به نبرد شمال لنكران باز گرديم: «مقارن اين حال (آتشباري دو ساعته ايرانيان و روسها بر يكديگر در گاميشوان) بقيه مأمورين (ايراني) نيز رسيده، سردار نامدار (اميرخان) همان تنگناي كنار دريا را كه به گاميشوان هزار زرع (ذرع) و به لنگرگاه كشتيها هفتصد زرع راه و يك طرف آن گل و لاي و همه خشكي آن عرضاً هفتاد زرع و هدف گلوله آن همه خمپاره و توپ دريا و خشكي بود، براي سنگر سربازان مشخص [كرده] و تفنگچياني را نيز در محل مارشلو كه ميان آنجا و گاميشوان مرداب و خشكي كم و نيزاري قليل فاصله بود متوقف داشته، خود در كنار رودخانه متصل به لنكران نزول و راه خروج و دخول را چه از برابر دو سنگر و چه از معابر قزلآغاج الي شلومار كه شش فرسخ راه ميشود، مسدود داشته در هر جا هر قدر تفنگچي كه در كار بود، براي حفاظت و حراست گذاشت. بر سواحل دريا نيز تا مرداب سياه رود برجهاي مثلث احداث كرده، در هر برجي فوجي مستحفظ تعيين نمود كه از راه خشكي و دريا روسيه را مجال خروج ممكن نگردد».
(ادامه دارد)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی