جمعه، مهر ۱۵، ۱۳۸۴

راويان شكست

در روايت ماجراي دوره اول جنگ‌هاي ايران و روس، به نبرد مصيبت‌بار اصلاندوز رسيديم. ديديم كه شاهزاده عباس‌ميرزا به تقاضاي بزرگان شهر «شكي» بخشي از سپاه خود را به آنجا فرستاد و سپس اردوي خود را به اصلاندوز در ساحل ارس كشيد و منتظر بازگشت آنها ماند تا به اتفاق، به قراباغ حمله برند و روس‌ها را از آنجا برانند. در اين هنگام گروهي از قراباغيان (گويا به خواست ژنرال كتلاروسكي) به اردو آمدند و چنين وانمود كردند كه مي‌خواهند ايل خود را به كمك شاهزاده به اين سوي ارس بكوچانند. شاهزاده به خواهش يكي از سردارانش فوجي از سپاه را نيز به اين منظور روانه كرد و با عده‌اي قليل در اصلاندوز ماند.
پاكروان
براي نخستين اشاره به وقايع شكست اصلاندوز روايت امينه پاكروان را در «عباس‌ميرزا و فتحعلي‌شاه» (با ترجمه صفيه روحي) انتخاب كرده‌ام كه هم قدري دراماتيك است و هم بر اساس دسترسي نويسنده به منابعي كمياب و مهم در زبان‌هاي انگليسي و فرانسه به دست آمده است: «عباس‌ميرزا در صدد حمله بود و اين نيت را پنهان نمي‌كرد. البته به مصداق اين كه پس از وقوع يك حادثه داوري در مورد آن آسان مي‌شود، [سرگرد گاسپار] دروويل (افسر فرانسوي كه پس از رفتن ژنرال گاردان در خدمت عباس‌ميرزا مانده بود و آموزش پياده‌نظام را به عهده داشت) در خاطرات خود مي‌گويد كه به اصرار از عباس‌ميرزا مي‌خواست تا قوايش را در اهر متمركز سازد كه به گمان وي نقطه استراتژيك مهمي براي اشراف داشتن به ديگر مناطق بود. در اين صورت روس‌ها با عبور از گذر اصلاندوز و به علت برخورد نكردن با نيروهاي ارتش ايران، از گذشتن از اين سرزمين سخت خسته مي‌شدند و در آن هنگام با به دام انداختن آنها در دشت مغان و با حمله سواره‌نظام سبك، راه آذوقه بر آنها بسته مي‌شد. اما عباس‌ميرزا توجهي به اين پيشنهادها نكرد و از پيش‌بيني‌هاي دوست خود هم خوشش نيامد، حتي پيشنهاد وي در مورد آماده نگه‌داشتن سواره‌نظام در صورت يك عقب‌نشيني احتمالي را نيز نپذيرفت. اين عقب‌نشيني در صورت برخورد با قواي ژنرال كتلاروفسكي از روبه‌رو و به هنگام عبور وي از رودخانه اجتناب‌ناپذير مي‌نمود. عباس‌ميرزا به اين پيش‌بيني مي‌خنديد و مي‌گفت برنامه‌هايي ديگر براي سواره‌نظام دارد. آنگاه براي رهايي از مشاور مزاحم خود (دروويل)، او را به يك مأموريت فرستاد. خودش هم با پيروي از همان فكر اوليه اردوگاهش را در نزديكي گذر اصلاندوز و اندكي مشرف به تقاطع دو رودخانه ارس و كور (؟!) و يك رودخانه كم‌اهميت ديگر برپا كرد.
در اين محل كه زمينش آنقدر مرطوب بود كه افسران در كلبه‌هاي بلند و بنا شده بر پايه‌هايي سكونت داشتند، يك پست مرزي هم داير شده بود... اردوگاه ميان رودخانه و يك تپه مصنوعي كه مي‌گفتند در زمان تيمور لنگ ساخته شده است در محاصره بود. شاهزاده كه از تحركات نيروي دشمن توسط منابع اطلاعاتي نسبتاً مطمئن خود آگاه مي‌شد، چند روزي به خود استراحت داد و به شكار پرداخت. بدون شك مايل بود آرام جلوه كند. اما همه مي‌دانستند كه از هفته‌ها پيش خود را براي مقابله با دشمن و ادامه جنگ تا پيروزي آماده كرده است و مشكل بتوان غافلگيرش كرد. با اين همه در 31 اكتبر (1812م. مطابق 25 شوال 1227ه.ق. و 9 آبان 1191ه.ش.) ژنرال كتلاروسكي به جاي گذشتن از گذر اصلاندوز، با استفاده از يك بلد ماهر چند كيلومتر بالاتر از رودخانه گذشت و اردوگاه ايرانيان را از دو سو مورد حمله قرار داد و پيش از اينكه كسي از نزديك شدن وي باخبر شود، تپه را به تصرف درآورد».
اين واقعه همان است كه دنبلي در «مآثر سلطانيه» چنين از آن ياد كرده است: «[كتلاروسكي] شب‌هنگامي به رهنموني مرادخان دلاغره كه غالب ايل او در اصلاندوز ميان ايلات قراباغي بود، از آق‌اغلان رانده، نيم‌شب از معبري غير معروف عبور و سواري چند از قراباغي از معبر ديگر به قراولان اسلام ملحق داشت كه خود را كس جعفرقلي‌خان گفته، قراولان را تا رسيدن او معطل دارند و آنها به موجب تمهيد و مخادعه عمل نمودند».
روايت‌ها
پاكروان روايت خود را چنين ادامه مي‌دهد: «مشكل بتوان وضعيت آن 24 ساعت مرگبار اصلاندوز را تشريح كرد. نقل‌قول‌هاي مختلف با يكديگر هماهنگي ندارند. مورخين ايراني نبرد را در حد يك شبيخون ذكر مي‌كنند در حالي كه مورخين انگليسي كه اطلاعات خود را از دكتر كورميك پزشك شاهزاده كه شخصاً ناظر بر واقعه بوده است گرفته‌اند، آن را به دو مرحله تقسيم مي‌كنند: حمله‌اي كه در روز 31 اكتبر انجام شد و سرنوشت‌ساز نبود و حمله‌اي كه در تاريكي شب بعد انجام گرفت و فاجعه را به پايان رساند. نقل‌قول ديگر از زبان دروويل است كه جز در جزئيات فرق چنداني با حكايت دكتر كورميك ندارد. مي‌دانيم كه شاهزاده دروويل را براي انجام يك مأموريت از اردوگاه دور كرده بود، پس او شخصاً شاهد و ناظر نبود اما بعداً از ماجرا آگاه شد و با شناختي كه از شرايط و خلق‌وخوها داشت، توانست برآورد نسبتاً صحيحي از آن بكند. نقل‌قول ايراني‌ها را كه بسيار خلاصه است كنار مي‌گذاريم و نقل‌قول انگليسي‌ها را هم با احتياط تلقي مي‌كنيم كه گرچه مي‌تواند از لحاظ زمان و اتفاقات صحيح باشد، اما به علت پيشداوري آنها به نظر واقعي نمي‌آيد؛ پس سعي مي‌كنيم واقعيت را با توجه به نوشته‌هاي دروويل بازسازي كنيم».
(ادامه دارد)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی