قلاع سهگانه
در شماره گذشته خوانديد كه قواي اعزامي عباسميرزا به تالش، پس از فتح لنكران و عقب راندن قواي روسيه به گاميشوان، آنها را به محاصره در آوردند و چندين سنگر و برج مثلث در اطراف محل استقرار نيروهاي روسي و در امتداد ساحل خزر بر پا كردند تا راه گريز محاصرهشدگان را از خشكي و دريا ببندند. «در ايام محاصره چندين بار محصورين گاميشوان شبها چه از طرف مارشلو و چه از طرف معابر يورش آورده، غير ندامت حاصلي نيافتند و در هر بار جمعي از آنها مقتول و مجروح گرديد. دو ماه متوالي ليلاً و نهاراً گلوله توپ و خمپاره مانند باران از دريا و خشكي به سنگر سربازان ريخته، با آنكه كمتر گلوله آنها از سنگر رد ميشد (يعني بيرون سنگر فرود ميآمد)، محض فضل و رحمت الهي با ده هزار گلوله توپ و خمپاره، زياده از چهار نفر سرباز مقتول نشد و در همه اين مدت صداي خمپاره و توپ در گوش سربازان مجاهد با طنين ذباب (مگس) مساوي مينمود و اينگونه ثبات و پايداري و جلادت و نامداريِ آنها حيرت دوست و دشمن [را برانگيخت] و مايه تعجب سركردگان انگليس كه چندي در آن گيرودار حاضر و نظر به مصالحه انگليس و روس در اوايل كار از مجادله تقاعد كرده، مراجعت نمودند، گرديد». («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح غلامحسين زرگرينژاد)
سپر انساني
فرمانده نيروهاي روسي تحت محاصره طبيعتاً ميكوشيد براي نفرات خود آب شيرين و آذوقه تهيه كند. اما يكبار شناوري كه او براي اين منظور به سوي جنگلهاي اطراف فرستاده بود به چنگ مأموران محافظ ايراني افتاد و كار دشوار شد. «خوف و هراس روسيه در گاميشوان به جايي رسيد كه شبهنگامي چند تن از قراولان سرباز نظر به تاريكي شب از قراولگاه گذشته، عليالاتفاق به سنگر روسيه كه پيش روي دروازه گاميشوان كشيده بودند، رسيد[ند]. سالدات مستحفظ [به] مجرد ملاقات، ملاحظه كموزياد را نكرده، متفرق [شدند] و همان چند نفر قراول [ايراني]، چند نفر [از] آنها را اسير كرده مراجعت نمودند. اشتداد محاصره نيز كار را بر محصورين تنگ نموده از قحطي هيمه و علف و آب شيرين، مصطفيخان ماديانهاي خود را به اهالي ساليان به بهاي ناقابل فروخت و برخي ديگر را به مصرف سيورسات و آذوقه روسيه رسانيد... بقيه خانوار گاميشوان نزديك به چهارصد خانوار سالدات و عجزه و ملهوفين (بيچارگان) طالش بود[ند] كه همهي آنها را به قهر و عنف برده بودند و با وجود آنها اگر از طرف مرداب يا خشكي سپاه مظفر مأمور به يورش ميشد، شب هنگامي كه داخل گاميشوان ميشدند منع آنها از تعرض [به] عرض و نفوس سالدات و ملهوفين مسلمان بيگناه ممتنع و محال مينمود. مصطفيخان نيز اين نكته را دريافت و آنها را سپر حفظ و امان خود كرده بود...»
استفاده مصطفيخان از تاكتيك «سپر انساني» مؤثر افتاد و شاهزاده عباسميرزا «حفظ ناموس و نفوس» ساكنان گاميشوان را بر تصرّف آنجا ترجيح داد. بنابراين تصميم وليعهد بر اين قرار گرفت كه سه قلعه «متين محكم» براي جلوگيري از نفوذ روسها و «حفظ سرحد طالش» بنا كند. به اين ترتيب فرمان ساخت قلعهها، «يكي در قصبه لنكران - محل نشيمن مصطفيخان، متصل به دهنه دريا- يكي در اركوان و يكي در آستارا» صادر شد. عده زيادي بنا و گلكار از ولايات اطراف به اين منظور به تالش فراخوانده شدند و تمام سربازان سپاه نيز مأمور شدند در ساخت قلعهها مشاركت كنند.
نظارت بر كار بناي قلاع سهگانه را به «وزير كافيالرأي، ميرزا ابوالقاسم»، پسر ميرزا بزرگ قائممقام سپردند كه «در آن اوقات به نظم مسددات امور طالش كه از ديرگاه اختلالي كامل داشت، مأمور شده بود». كار ساختن اين قلعهها از ابتداي مهرماه آغاز شد و تا اوايل آبانماه به پايان رسيد. اين قلعهها «به طرح و شكل قلاع فرنگ محكم و متين» و داراي «مستحفظ و جبهخانه و قورخانه و توپخانه با توپهاي بزرگ كشتيشكن» بود.
ميرزا ابوالقاسم
دنبلي در شرح ماجراي ساخت اين قلعهها از «نفاذ امر نافذ» و «ثبات رأي جازم» و «اهتمام تمام» ميرزا ابوالقاسم وزير (قائممقام بعدي) ستايش بسيار كرده و نوشته است: «آذوقه سال مستحفظان و جزئي و كليِ هرگونه تدارك و مايحتاجي كه ضرور[ي] بود، با كسبه و ارباب حرفت و صناعت، آنچه در كار سزاوار مينمود، در همان مدت قليل و روزهاي اندك مهيا و مرتب كردند، به نوعي كه مايه حيرت رفتگان و آيندگان آمد».
حاجي محمدخان قراگوزلو (كه ديديم پيشتر حكومت قراجهداغ را به عهده داشت و پس از جذب جعفرقليآقا جوانشير –نوه ابراهيم خليلخان- حكومت آنجا را به او سپرد) به عنوان حاكم تالش تعيين شد. فتحعليشاه همچنين به ميرزا شفيعخان رشتي فرمان داد به همراه عدهاي از تفنگچيان رشت به سوي قلعه اركوان حركت كند و محافظت از آنجا را به عهده بگيرد.
در طول حدود دو ماهي كه محاصره گاميشوان و ساخت قلعههاي سهگانه تالش ادامه داشت، مذاكرات اصلاندوز انجام شد و شكست خورد، ناپلئون به مسكو رسيد و مدتي بعد در اثر سرماي شديد و عدم دسترسي به آذوقه ناچار شد به سوي فرانسه بازگردد و روسها با نيرو و انگيزه تازه آماده وارد كردن ضربه نهايي به قواي ايران شدند. اين ضربه اواخر شوال 1227ه.ق. (اوايل آبان 1191ه.ش.) در اصلاندوز وارد شد.
در شماره گذشته خوانديد كه قواي اعزامي عباسميرزا به تالش، پس از فتح لنكران و عقب راندن قواي روسيه به گاميشوان، آنها را به محاصره در آوردند و چندين سنگر و برج مثلث در اطراف محل استقرار نيروهاي روسي و در امتداد ساحل خزر بر پا كردند تا راه گريز محاصرهشدگان را از خشكي و دريا ببندند. «در ايام محاصره چندين بار محصورين گاميشوان شبها چه از طرف مارشلو و چه از طرف معابر يورش آورده، غير ندامت حاصلي نيافتند و در هر بار جمعي از آنها مقتول و مجروح گرديد. دو ماه متوالي ليلاً و نهاراً گلوله توپ و خمپاره مانند باران از دريا و خشكي به سنگر سربازان ريخته، با آنكه كمتر گلوله آنها از سنگر رد ميشد (يعني بيرون سنگر فرود ميآمد)، محض فضل و رحمت الهي با ده هزار گلوله توپ و خمپاره، زياده از چهار نفر سرباز مقتول نشد و در همه اين مدت صداي خمپاره و توپ در گوش سربازان مجاهد با طنين ذباب (مگس) مساوي مينمود و اينگونه ثبات و پايداري و جلادت و نامداريِ آنها حيرت دوست و دشمن [را برانگيخت] و مايه تعجب سركردگان انگليس كه چندي در آن گيرودار حاضر و نظر به مصالحه انگليس و روس در اوايل كار از مجادله تقاعد كرده، مراجعت نمودند، گرديد». («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي، تصحيح غلامحسين زرگرينژاد)
سپر انساني
فرمانده نيروهاي روسي تحت محاصره طبيعتاً ميكوشيد براي نفرات خود آب شيرين و آذوقه تهيه كند. اما يكبار شناوري كه او براي اين منظور به سوي جنگلهاي اطراف فرستاده بود به چنگ مأموران محافظ ايراني افتاد و كار دشوار شد. «خوف و هراس روسيه در گاميشوان به جايي رسيد كه شبهنگامي چند تن از قراولان سرباز نظر به تاريكي شب از قراولگاه گذشته، عليالاتفاق به سنگر روسيه كه پيش روي دروازه گاميشوان كشيده بودند، رسيد[ند]. سالدات مستحفظ [به] مجرد ملاقات، ملاحظه كموزياد را نكرده، متفرق [شدند] و همان چند نفر قراول [ايراني]، چند نفر [از] آنها را اسير كرده مراجعت نمودند. اشتداد محاصره نيز كار را بر محصورين تنگ نموده از قحطي هيمه و علف و آب شيرين، مصطفيخان ماديانهاي خود را به اهالي ساليان به بهاي ناقابل فروخت و برخي ديگر را به مصرف سيورسات و آذوقه روسيه رسانيد... بقيه خانوار گاميشوان نزديك به چهارصد خانوار سالدات و عجزه و ملهوفين (بيچارگان) طالش بود[ند] كه همهي آنها را به قهر و عنف برده بودند و با وجود آنها اگر از طرف مرداب يا خشكي سپاه مظفر مأمور به يورش ميشد، شب هنگامي كه داخل گاميشوان ميشدند منع آنها از تعرض [به] عرض و نفوس سالدات و ملهوفين مسلمان بيگناه ممتنع و محال مينمود. مصطفيخان نيز اين نكته را دريافت و آنها را سپر حفظ و امان خود كرده بود...»
استفاده مصطفيخان از تاكتيك «سپر انساني» مؤثر افتاد و شاهزاده عباسميرزا «حفظ ناموس و نفوس» ساكنان گاميشوان را بر تصرّف آنجا ترجيح داد. بنابراين تصميم وليعهد بر اين قرار گرفت كه سه قلعه «متين محكم» براي جلوگيري از نفوذ روسها و «حفظ سرحد طالش» بنا كند. به اين ترتيب فرمان ساخت قلعهها، «يكي در قصبه لنكران - محل نشيمن مصطفيخان، متصل به دهنه دريا- يكي در اركوان و يكي در آستارا» صادر شد. عده زيادي بنا و گلكار از ولايات اطراف به اين منظور به تالش فراخوانده شدند و تمام سربازان سپاه نيز مأمور شدند در ساخت قلعهها مشاركت كنند.
نظارت بر كار بناي قلاع سهگانه را به «وزير كافيالرأي، ميرزا ابوالقاسم»، پسر ميرزا بزرگ قائممقام سپردند كه «در آن اوقات به نظم مسددات امور طالش كه از ديرگاه اختلالي كامل داشت، مأمور شده بود». كار ساختن اين قلعهها از ابتداي مهرماه آغاز شد و تا اوايل آبانماه به پايان رسيد. اين قلعهها «به طرح و شكل قلاع فرنگ محكم و متين» و داراي «مستحفظ و جبهخانه و قورخانه و توپخانه با توپهاي بزرگ كشتيشكن» بود.
ميرزا ابوالقاسم
دنبلي در شرح ماجراي ساخت اين قلعهها از «نفاذ امر نافذ» و «ثبات رأي جازم» و «اهتمام تمام» ميرزا ابوالقاسم وزير (قائممقام بعدي) ستايش بسيار كرده و نوشته است: «آذوقه سال مستحفظان و جزئي و كليِ هرگونه تدارك و مايحتاجي كه ضرور[ي] بود، با كسبه و ارباب حرفت و صناعت، آنچه در كار سزاوار مينمود، در همان مدت قليل و روزهاي اندك مهيا و مرتب كردند، به نوعي كه مايه حيرت رفتگان و آيندگان آمد».
حاجي محمدخان قراگوزلو (كه ديديم پيشتر حكومت قراجهداغ را به عهده داشت و پس از جذب جعفرقليآقا جوانشير –نوه ابراهيم خليلخان- حكومت آنجا را به او سپرد) به عنوان حاكم تالش تعيين شد. فتحعليشاه همچنين به ميرزا شفيعخان رشتي فرمان داد به همراه عدهاي از تفنگچيان رشت به سوي قلعه اركوان حركت كند و محافظت از آنجا را به عهده بگيرد.
در طول حدود دو ماهي كه محاصره گاميشوان و ساخت قلعههاي سهگانه تالش ادامه داشت، مذاكرات اصلاندوز انجام شد و شكست خورد، ناپلئون به مسكو رسيد و مدتي بعد در اثر سرماي شديد و عدم دسترسي به آذوقه ناچار شد به سوي فرانسه بازگردد و روسها با نيرو و انگيزه تازه آماده وارد كردن ضربه نهايي به قواي ايران شدند. اين ضربه اواخر شوال 1227ه.ق. (اوايل آبان 1191ه.ش.) در اصلاندوز وارد شد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی