سرآمدن انتظار
از آخرين مكاتبه ميرزا ابوالحسنخان ايلچي با تزار آلكساندر (كه در پاريس به سر ميبرد) تا هنگام ورود تزار به سنپترزبورگ حدود سه ماه طول كشيد. مهمترين حوادثي كه در اين مدت براي ميرزا رخ داد، عبارت بود از: دريافت پيامي دوستانه و محبتآميز از صدراعظم دولت روسيه كه در معيت تزار به سر ميبرد، ادامه كشمكش با عدهاي از خدمه كه نهايتاً به بازگرداندن جمعي از آنها به سوي ايران منتهي شد، پيش آمدن كدورت ميان ايلچي و نايب وزير خارجه روسيه بر سر دعواي يكي از خدمه با يكي از نگهبانان روس، بازديد از چند كارخانه، آموزشگاه و بنياد خيريه و از همه مهمتر مشاجره با كنسول انگليس در سنپترزبورگ.
مشاجره
به ياد داريد كه دولت ايران پس از نااميد شدن از دريافت كمك مؤثر از سوي ناپلئون (براي مقابله با روسها) به سوي انگلستان گرايش يافت و پيمان اتحادي با دولت بريتانيا منعقد كرد. اما مدتي بعد كه دولتهاي روسيه و انگلستان عليه ناپلئون متحد شدند، سر گور اوزلي سفير كبير بريتانيا در تهران كوشيد دو متحد متخاصم خود (يعني ايران و روسيه) را با ميانجيگري به صلح وادارد. معاهده صلح گلستان تا حدودي نتيجه اين ميانجيگري بود. به نوشته منابع ايراني اوزلي وعده داده بود كه پس از انعقاد اين پيمان به ايران كمك خواهد كرد با پرداخت غرامت بخشي از سرزمينهاي خود را بازپس گيرد و به همين دليل پيش از ميرزا ابوالحسنخان راهي سنپترزبورگ شده بود. اما وقوع حوادث پيشبيني نشده اروپا بازگشت تزار را به پايتخت خويش به تعويق انداخت و اوزلي بدون مذاكره با او به لندن بازگشت. با اين مقدمه، اهميت ماجراي مشاجره ميرزا ابوالحسنخان ايلچي با كنسول انگليس تا حدودي روشن ميشود. به نوشته ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايعنگار سفر ايلچي)، روز هفتم ذيحجه 1230ه.ق. «لرد والپول (كنسول انگليس) نزد صاحبي ايلچي آمده از هر جا گفتگو و صحبت با يكديگر در ميان داشتند. چون به علت گرفتاري ناپليان (ناپلئون) در اين روزها حضرات انگريز غرور زيادي به هم رسانيده بودند، لارد مذكور به علت بيمغزي رفته رفته صحبت را به جايي رسانيد كه شاهنشاه اعظم ايران از قرار تقرير (به گفته) سر گور اوزلي وعده دادن بندر ابوشهر را به دولت انگريز فرموده است و حال بايد نتيجه بدهد. صاحبي ايلچي از اين سخن متغير گرديده مذكور نمودند كه باعث چيست كه بندر ابوشهر به دولت انگريز منتقل شود؟ و سر گور اوزلي كيست كه تواند چنين تمناها و اينگونه خيالات نمايد؟ هرگاه در اوقات توقف او در دولت عليه ايران چنين سخني از او به سمع ديوانيان ميرسيد، هرآينه سر او مانند گوي چوگان در ميدان ميغلطيد. چگونه است امروز كه پاي ناپليان از ميدان بيرون رفته، شما اين نوع سخنان را بيان ميسازيد؟ لارد مذكور هم جواب گفت كه ما هم نخواهيم گذاشت كه پادشاه روس گرجستان يا ولايات تصرفي را به دولت عليه ايران رد نمايد. خلاصه پارهاي سخنان فيمابين مذكور گرديد و ابنالوقتي و مخالفت عهد و شرط از اطوار او در اين روز ظاهر شد. اگرچه اهالي يوروپ تمام ابنالوقت و هوايياند، اما اهالي انگريز اين شيوه را زياده از همه مرئي ميدارند»!
البته ميرزا محمدهادي در وقايع چند روز بعد مينويسد: «امورات اتفاقيه اين است كه چون لارد كلرك -ايلچي بزرگ دولت انگريز- در اين روزها از همراهي پادشاه وارد شهر پتربورغ ميشد، روزي لارد والپول نايب او كه در آنجا بود نزد صاحبي ايلچي آمده و معذرت بسيار از بعضي رفتار خود خواسته، روانه لندن گرديد».
تشريفات
انتظار ميرزا ابوالحسنخان سرانجام در اواسط محرم 1231ه.ق. سر آمد و شبي شنيد كه تزار بدون اطلاع قبلي و «در عين بيساختگي» وارد پايتخت شده است: «چون قاعده اين است كه در هر اوقات كه پادشاه در شهر پتربورغ است علم سفيدي كه به نشان قراقوش آن را دوختهاند در بام خانه پادشاه بر سر پا مينمايند و هر وقت حضور ندارد آن را برميدارند، طلوع صبح صاحبيايلچي آدمي فرستاد كه ملاحظه نمايند. خبر رسانيدند كه علم برپا شده است و مشخص شد كه پادشاه وارد گرديده [است].
قدري از روز گذشته ملاحظه نموديم كه جواني بلندقامت و نيكوصورت با شأن و شوكت تمام، يكه و تنها از روي سنگبند خيابان كوچه درب منزل ما عبور مينمايند و درشكه دو اسبهاي را يك نفر آدم عقب او ميكشد و لباس به طريق تمام خلق اروس بلاتفاوت در بر دارد. مشخص شد كه پادشاه است و پياده قدري ميخواهد راه رفته باشد. صاحبي ايلچي از ديدن او و اين طريق بيساختگي به راه رفتن و شب هنگام بدون اطلاع خلق به خانه خود آمدن حيرت نمودند و پادشاه از آن راه عبور نمود. هر كس كه به او ميرسيد به آئين خود كلاه برداشته تعارف ميكرد و او هم با هر كس برخورد مينمود تا اينكه معاودت به خانه خود نمود».
دو روز بعد نسلرود، صدراعظم دولت روسيه، به ديدن ايلچي ايران آمد و او را براي شركت در «عيد كبير پادشاه» دعوت كرد، ولي به لباس مبدل! او به ايلچي گفته بود: «بعد از اين فقرات يك هفته ديگر پادشاه حكم خواهد فرمود كه شما روانه خارج شهر پتربورغ گرديده باشيد و مجدداً با اساس و دستگاه استقبال و عزت و احترام هر چه تمامتر به شهر پتربورغ داخل شده باشيد و با اساس تمام به دربار پادشاهي آمده باشيد».
ناگفته پيداست كه ميرزا ابوالحسنخان با كمال ميل و خوشحالي تمام اين پيشنهاد را پذيرفت.
(ادامه دارد)
از آخرين مكاتبه ميرزا ابوالحسنخان ايلچي با تزار آلكساندر (كه در پاريس به سر ميبرد) تا هنگام ورود تزار به سنپترزبورگ حدود سه ماه طول كشيد. مهمترين حوادثي كه در اين مدت براي ميرزا رخ داد، عبارت بود از: دريافت پيامي دوستانه و محبتآميز از صدراعظم دولت روسيه كه در معيت تزار به سر ميبرد، ادامه كشمكش با عدهاي از خدمه كه نهايتاً به بازگرداندن جمعي از آنها به سوي ايران منتهي شد، پيش آمدن كدورت ميان ايلچي و نايب وزير خارجه روسيه بر سر دعواي يكي از خدمه با يكي از نگهبانان روس، بازديد از چند كارخانه، آموزشگاه و بنياد خيريه و از همه مهمتر مشاجره با كنسول انگليس در سنپترزبورگ.
مشاجره
به ياد داريد كه دولت ايران پس از نااميد شدن از دريافت كمك مؤثر از سوي ناپلئون (براي مقابله با روسها) به سوي انگلستان گرايش يافت و پيمان اتحادي با دولت بريتانيا منعقد كرد. اما مدتي بعد كه دولتهاي روسيه و انگلستان عليه ناپلئون متحد شدند، سر گور اوزلي سفير كبير بريتانيا در تهران كوشيد دو متحد متخاصم خود (يعني ايران و روسيه) را با ميانجيگري به صلح وادارد. معاهده صلح گلستان تا حدودي نتيجه اين ميانجيگري بود. به نوشته منابع ايراني اوزلي وعده داده بود كه پس از انعقاد اين پيمان به ايران كمك خواهد كرد با پرداخت غرامت بخشي از سرزمينهاي خود را بازپس گيرد و به همين دليل پيش از ميرزا ابوالحسنخان راهي سنپترزبورگ شده بود. اما وقوع حوادث پيشبيني نشده اروپا بازگشت تزار را به پايتخت خويش به تعويق انداخت و اوزلي بدون مذاكره با او به لندن بازگشت. با اين مقدمه، اهميت ماجراي مشاجره ميرزا ابوالحسنخان ايلچي با كنسول انگليس تا حدودي روشن ميشود. به نوشته ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايعنگار سفر ايلچي)، روز هفتم ذيحجه 1230ه.ق. «لرد والپول (كنسول انگليس) نزد صاحبي ايلچي آمده از هر جا گفتگو و صحبت با يكديگر در ميان داشتند. چون به علت گرفتاري ناپليان (ناپلئون) در اين روزها حضرات انگريز غرور زيادي به هم رسانيده بودند، لارد مذكور به علت بيمغزي رفته رفته صحبت را به جايي رسانيد كه شاهنشاه اعظم ايران از قرار تقرير (به گفته) سر گور اوزلي وعده دادن بندر ابوشهر را به دولت انگريز فرموده است و حال بايد نتيجه بدهد. صاحبي ايلچي از اين سخن متغير گرديده مذكور نمودند كه باعث چيست كه بندر ابوشهر به دولت انگريز منتقل شود؟ و سر گور اوزلي كيست كه تواند چنين تمناها و اينگونه خيالات نمايد؟ هرگاه در اوقات توقف او در دولت عليه ايران چنين سخني از او به سمع ديوانيان ميرسيد، هرآينه سر او مانند گوي چوگان در ميدان ميغلطيد. چگونه است امروز كه پاي ناپليان از ميدان بيرون رفته، شما اين نوع سخنان را بيان ميسازيد؟ لارد مذكور هم جواب گفت كه ما هم نخواهيم گذاشت كه پادشاه روس گرجستان يا ولايات تصرفي را به دولت عليه ايران رد نمايد. خلاصه پارهاي سخنان فيمابين مذكور گرديد و ابنالوقتي و مخالفت عهد و شرط از اطوار او در اين روز ظاهر شد. اگرچه اهالي يوروپ تمام ابنالوقت و هوايياند، اما اهالي انگريز اين شيوه را زياده از همه مرئي ميدارند»!
البته ميرزا محمدهادي در وقايع چند روز بعد مينويسد: «امورات اتفاقيه اين است كه چون لارد كلرك -ايلچي بزرگ دولت انگريز- در اين روزها از همراهي پادشاه وارد شهر پتربورغ ميشد، روزي لارد والپول نايب او كه در آنجا بود نزد صاحبي ايلچي آمده و معذرت بسيار از بعضي رفتار خود خواسته، روانه لندن گرديد».
تشريفات
انتظار ميرزا ابوالحسنخان سرانجام در اواسط محرم 1231ه.ق. سر آمد و شبي شنيد كه تزار بدون اطلاع قبلي و «در عين بيساختگي» وارد پايتخت شده است: «چون قاعده اين است كه در هر اوقات كه پادشاه در شهر پتربورغ است علم سفيدي كه به نشان قراقوش آن را دوختهاند در بام خانه پادشاه بر سر پا مينمايند و هر وقت حضور ندارد آن را برميدارند، طلوع صبح صاحبيايلچي آدمي فرستاد كه ملاحظه نمايند. خبر رسانيدند كه علم برپا شده است و مشخص شد كه پادشاه وارد گرديده [است].
قدري از روز گذشته ملاحظه نموديم كه جواني بلندقامت و نيكوصورت با شأن و شوكت تمام، يكه و تنها از روي سنگبند خيابان كوچه درب منزل ما عبور مينمايند و درشكه دو اسبهاي را يك نفر آدم عقب او ميكشد و لباس به طريق تمام خلق اروس بلاتفاوت در بر دارد. مشخص شد كه پادشاه است و پياده قدري ميخواهد راه رفته باشد. صاحبي ايلچي از ديدن او و اين طريق بيساختگي به راه رفتن و شب هنگام بدون اطلاع خلق به خانه خود آمدن حيرت نمودند و پادشاه از آن راه عبور نمود. هر كس كه به او ميرسيد به آئين خود كلاه برداشته تعارف ميكرد و او هم با هر كس برخورد مينمود تا اينكه معاودت به خانه خود نمود».
دو روز بعد نسلرود، صدراعظم دولت روسيه، به ديدن ايلچي ايران آمد و او را براي شركت در «عيد كبير پادشاه» دعوت كرد، ولي به لباس مبدل! او به ايلچي گفته بود: «بعد از اين فقرات يك هفته ديگر پادشاه حكم خواهد فرمود كه شما روانه خارج شهر پتربورغ گرديده باشيد و مجدداً با اساس و دستگاه استقبال و عزت و احترام هر چه تمامتر به شهر پتربورغ داخل شده باشيد و با اساس تمام به دربار پادشاهي آمده باشيد».
ناگفته پيداست كه ميرزا ابوالحسنخان با كمال ميل و خوشحالي تمام اين پيشنهاد را پذيرفت.
(ادامه دارد)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی