دوشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۴

پاسخ تزار

نامه ابوالحسن‌خان ايلچي به تزار الكساندر كه بخش‌هايي از آن را در شماره گذشته خوانديد، روز 27 رجب 1230ه.ق. (13 تير 1194ه.ش. – 5 ژوئيه 1815م.) توسط ژنرال بساناويچ به سوي اردوگاه ارتش روسيه در فرانسه فرستاده شد. ايلچي ايران در روزهاي طولاني انتظار پس از ارسال نامه، اوقات خود را به ديد و بازديد بزرگان سن‌پترزبورگ و بازديد از چند كارخانه، موزه و كاخ گذراند. ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايع‌نگار سفر ايلچي) بازديد از كارخانه‌هاي بلورسازي، آينه‌سازي، كشتي‌سازي، توپ‌سازي، مهمات، اقامتگاه زمستاني تزار، كاخ پترگف در بيست‌وپنج كيلومتري شهر و ضرابخانه دولتي روسيه را با جزئيات فراوان ثبت كرده است.
از ديگر وقايع اين ايام رسيدن اخبار مربوط به تجديد جنگ در اروپا و شكست ناپلئون در واترلو بود و رسيدن نخستين گروه ايرانياني كه توسط عباس‌ميرزا براي تحصيل و آموختن فنون و هنرهاي جديد راهي اروپا شده بودند: «بوم دوشنبه بيست و سيم [رمضان 1230] صاحبي ايلچي بعد از فراغ از درس و مشق انگريزي قدري گردش در باغ نمودند. ظهر قنسول‌خان انگريز و ميرزا صالح (شيرازي) و دو ميرزا جعفر و ميرزا رضا و محمدعلي‌نام چخماق‌ساز كه حسب‌الامر نواب وليعهد [به جهت آموختن بعضي حرفه] مأمور به رفتن لندن بودند، وارد گرديدند. صاحبي قدغن فرموده (دستور دادند) در همان منزل خود جا و مكان به جهت آنها معين كرده و مهماندار از خود به جهت آنها تعيين نمودند». اين گروه روز سوم شوال پترزبورگ را به مقصد لندن ترك كردند.
اطمينان
انتظار ميرزا ابوالحسن‌خان براي دريافت پاسخ نامه‌اش به تزار روز دهم شوال 1230 به سر آمد. متن ترجمه شده نامه تزار به طوري كه در «دليل‌السفراء» ثبت شده است از اين قرار بود:
«عاليجاه حشمت‌دستگاه، ايلچي بزرگ و وكيل مختار كل از جانب دولت عليه ايران، ميرزا ابوالحسن‌خان! در زمان بهجت‌نشاني كه داخل شهر پاريس گرديده بوديم جنرال مايور بساناويچ وارد و مراسله مرسوله آن عاليجاه را آورده، تبليغ كرده، مطالعه نموديم. از مضامين آن چنين مفهوم گشته كه آن عاليجاه به خصوصِ (به جهت) تأخير و تعويق اجراي رسالت و وكالت خود و اتمام امور محوله اضطراب به هم رسانيده، تشويش دارد. تعويق و تأخير اين مقدمه از جانب آن عاليجاه نبوده، ما نيز كم از او قلباً افسوس و تأسف نمي‌كشيم؛ ليكن موجب ظهور اين واقعه عظيمه و وقوع قضيه منحوسه ناپليان كه زياده از اين مدت تصور نمي‌نموديم، باعث مباعدت (دوري) اين نيازمند درگاه‌الله از دولت روسيه گرديده است...
در باب مباعدت (دوري) اين نيازمند درگاه‌الله به جهت رفع اشتباه و اطمينان خاطر ضياءمظاهر پادشاه اعظم خود، اگر آن عاليجاه خواهد [دليل و حجتي به پادشاه خود] عرض نمايد، بهتر از اين مراسله كه از پاريس مرقوم و مرسول گرديده است براي آن عاليجاه حجتي صريح و دست‌آويزي صحيح نخواهد بود. البته مضمون مراسله و سبب مساعدت را كه الي‌حال فرصت ملاقات نشده است كه به مراتبِ انجام امور محوله به آن عاليجاه چنانكه شايد و بايد و صلاح و خيريت دولتين عليتين بوده باشد پردازد، به حضور پادشاه اعظم خود معروض و ارسال [داريد]. رجاء واثق است كه ان‌شاءالله تعالي به دستياري جناب باري عن‌قريب از فيصل مهمات اين ولا فارغ‌البال گشته (يعني كارهاي مهمم در اين ولايت پايان مي‌پذيرد) و به حدود دولت عليه روسيه مراجعت مي‌نمايد و امور محوله به آن عاليجاه را به نوعي كه شايسته داند فيصل مي‌دهد، لهذا آن عاليجاه را تكلف آمدن به اين ولا ننموده و از راه وفور التفات و كمال شفقت به آن عاليجاه محول و مرجوع مي‌نمائيم كه پادشاه اعظم ايران را به خصوصِ (به جهتِ) انجام مهام محوله و خاطرخواهي و خيرانديشي و يكتادلي از جانب اينجانب خاطرجمع و مطمئن [كنند]... كه اساس اين دوستي و اتحاد كه در اين اوقات في‌مابين دولتين عليتين بنياد شده در عالم همجواري بيش از پيش برقرار و مستحكم خواهد بود...
از بلده پاريس تحرير يافت به تاريخ 9 ماه اوت سنه 1815 عيسوي، مطابق 17 شهر رمضان‌المبارك سنه 1230 هجري. دست خط الكسندر».
انتظار
ميرزا كه تا حدودي از دريافت اين نامه اميدوار شده بود، متن آن را توسط پيك به ايران فرستاد و به تزار چنين پاسخ داد:
«شاهنشاها، امپراطورا، اعظما دام ظله الاعلي!
در حالت و زماني كه ديده انتظار اين اخلاص‌شعار در شاهراه وصول شفقت‌نامه باز بود مرحمت‌نامچه بلندپايه‌اي كه به سرافرازي و افتخار اين دولتخواه مرقوم و مرسول فرموده بوديد، شرف وصول پذيرفته زيارت نمودم. از مضامين مرحمت‌آئينش جاني تازه و حياتي بي‌اندازه حاصل گرديده و از مراتب شفقت و مرحمت امپراطور اعظم اكرم اميدواري بسيار به هم رسانيدم. بعد از زيارت، حسب‌الامر امپراطور اعظم اكرم، آن را به [قلم] عاليجاه ميرزا ابوتراب ترجمان ديوان‌خانه غربا (وزارت‌خارجه) ترجمه كرده و سواد آن را قلمي داشته، ارسال حضور باهرالنور شاهنشاه اعظم خود نمودم و از قراري‌كه امر و مقرر داشته بودند دائم اوقات چشم‌به‌راه نزول موكب مسعود پادشاهي مي‌باشم و در ايام و ليالي به دعاي دوام عمر و دولت امپراطوري اشتغال مي‌نمايم و خود را قرين امتنان و مرحمت امپراطور اعظم مي‌دانم. ان‌شاءالله مراتب شفقت و مرحمت امپراطوري درباره اين دولتخواه هميشه در تزايد باد».

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی