پنجشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۴

نخستين ملاقات

چنانكه در شماره گذشته خوانديد، تزار آلكساندر (امپراطور روسيه) يكي دو روز پس از بازگشت به سن‌پترزبورگ ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي (فرستاده فتحعلي‌شاه) را به مجلس جشني در كاخ سلطنتي دعوت كرد و البته متذكر شد كه اين ديدار يك ديدار رسمي نخواهد بود و به موقع از ايلچي خواسته خواهد شد قدري از شهر خارج شود و بار ديگر با تشريفات و استقبال تمام در پايتخت فرود آيد؛ آنگاه ملاقات رسمي با شرايط شايسته برگزار خواهد شد. ايلچي كه از عدم اداي تشريفات و مراسم استقبال به هنگام ورود به سن‌پترزبورگ دلگير بود با كمال اشتياق اين پيشنهاد را پذيرفت و شب بيست‌وسوم محرم 1231ه.ق. در جشني كه در كاخ سلطنتي برپا بود تزار را براي نخستين‌بار ملاقات كرد.
مقايسه
پيش از پرداختن به نخستين ملاقات ميان ايلچي و تزار، مناسب است كه توصيف ميرزا محمدهادي شيرازي (وقايع‌نگار سفر ايلچي و نويسنده كتاب «دليل‌السفراء») را در مورد امپراطور روسيه بخوانيد. او در پايان شرح وقايع آن روز مي‌نويسد: «خود پادشاه جواني است بلند قامت و با شأن و شوكت و بسيار خوش‌رو و خوش‌كلام كه هميشه با تبسم تكلم مي‌نمايد. اما با وجود اينكه مدت چهل سال از سن او بيشتر نگذشته في‌الجمله ضعف باصره و ثقل سامعه به هم رسانيده، عينك بزرگي در دست دارد و دائم در آن مي‌نگرد و هر كه را مي‌خواهد از روي آن ملاحظه مي‌كند و مي‌طلبد و تكلّم مي‌نمايد و هر كه او را جواب مي‌گويد لازم است اندكي به آواز بلند جواب گفته باشد تا خوب بشنود. [او] با اين همه دستگاه و سلطنت به طريق ساير خلق لباس مي‌پوشد كه به هيچ‌وجه مغايرت ندارد، مگر نشاني كه به گردن و سينه خود آويزان كرده كه از آن شناخته مي‌شود كه پادشاه است، والّا ساير اوضاع ظاهري فرقي با عامّه خلق ندارد و بسيار بي‌ساخته و بي‌تكبّر است؛ چنانكه در هر اوقات كه در كوچه و راه و خانه‌ها به تنهايي گردش مي‌نمايد و به راه مي‌رود، زنان و مردان به محض شناختن او تعظيم و تكريم كرده، تعارف مي‌نمايند، او هم دقيقه‌اي ايستاده حال‌پرسي از آنها مي‌نمايد و تعارف مي‌كند و به راه مي‌رود. از اين است كه تمام خلق روس او را پرستش مي‌نمايند و خداي ثاني خود مي‌دانند».
در اينجا بد نيست فقط از باب مقايسه، بخشي از خاطرات سرگرد گاسپار دروويل (افسر فرانسوي كه همراه هيأت ژنرال گاردن به ايران آمده بود و پس از رفتن او هم در خدمت شاهزاده عباس‌ميرزا ماند) را مرور كنيم كه از قضا تقريباً همزمان با «دليل‌السفراء» نوشته شده است. او مي‌نويسد: «به نظر مي‌آيد كه فتحعلي‌شاه در مورد زنان خود بسيار حسود باشد. اين فكر از اينجا پيدا مي‌شود كه شاه نسبت به اجراي دستورات متعدد و مستمري كه در مورد نظم و امنيت حرمسرا مي‌دهد بسيار سختگير است... زن‌هاي شاه معمولاً به هنگام شب مسافرت مي‌نمايند و چنانچه بر حسب اتفاق پيش‌بيني نشده‌اي دنباله‌ي سفر آنها به روز بيفتد از تيغ آفتاب خواجه‌ها آنها را در ميان مي‌گيرند و با دقت فوق‌العاده مراقبت مي‌نمايند كه نقابشان مرتب و صورتشان كاملاً پوشيده باشد. ضمناً تعداد قابل ملاحظه‌اي سوار در جلو و عقب و پهلو به فاصله‌ي دويست قدم آنها را همراهي مي‌كنند. وظيفه سوران اين است كه مردم را از سر راه دور يا وادار كنند كه روي خود را از سويي كه زن‌ها عبور مي‌كنند برگردانند. چنانكه كسي گستاخي اين را داشته باشد كه سر خود را برگرداند، بلافاصله به وسيله‌ي زيردستان خواجه‌باشي به قتل مي‌رسد». («سفر در ايران»، گاسپار دروويل، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم)
اين رفتار را مقايسه كنيد با ورود بدون تشريفات تزار به سن‌پترزبورگ و پياده‌روي تنها و بدون محافظ او در خيابان‌هاي شهر.
ديدار
به پايتخت روسيه باز گرديم و شب بيست‌وسوم محرم سال 1231هجري قمري. به نوشته ميرزا محمدهادي شيرازي، ايلچي پس از ورود به كاخ باشكوه تزار توسط عده‌اي از درباريان استقبال شد و به اطاقي در جوار اطاق محل اقامت تزار راهنمايي شد. او پس از چند دقيقه انتظار به اطاق تزار دعوت شد و به تنهايي به ديدار او رفت. وقايع‌نگار احتمالاً بعداً از قول خود ايلچي اين ديدار را چنين وصف كرده است: «پادشاه تنها در آنجا ايستاده بود... صاحبي‌ايلچي كه شرفياب شدند، لوازم تعظيم و تكريم به جا آوردند. پادشاه قدري پيش آمده دست صاحبي ايلچي را به دست خود گرفته، به زبان انگريزي ابتدا در مقام استفسار صحت ذات همايون‌صفات شاهنشاه عالم‌پناه و نواب اشرف والا (عباس‌ميرزا) بر آمده، صاحبي ايلچي به موضعي كه لازم مي‌دانست جواب بيان كرد. بعد پادشاه به صاحبي ايلچي فرمود كه البته اين معني بر پادشاه جم‌جاه ايران ظاهر است كه باعث دعوا و منازعه با دولت ايران ما نبوديم و در عهد پدر من آغاز منازعه شد و حضرات گرجي باعث شدند و ما هميشه طالب دوستي و اتحاد با آن دولت بوديم. صاحبي ايلچي جواب عرض كرد كه لله‌الحمد در عهد شما اساس دوستي و يك جهتي في‌مابين دولتين عليتين محكم و استوار گرديده. پادشاه را از اين جواب بسيار خوش آمده نويدها و وعده‌ها مي‌داد و به صاحبي ايلچي اظهار دلجويي و رأفت و محبت بسيار كرده، فرمود كه البته در اين روزها «كريل» كه چاپار بوده باشد روانه دولت عليه ايران كرده باش و مراتب دوستي و محبت و يك جهتي ما را به پادشاه جم‌جاه خود عرض كن».
تزار و ايلچي بعد قدري هم در مورد ماجراي ناپلئون گفتگو مي‌كنند و ايلچي مرخص مي‌شود. او هنوز اميدوار است كه بتواند از طريق گفتگو و وعده پرداخت غرامت سرزمين‌هاي از دست رفته ايران را باز گرداند.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی