سه‌شنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۴

تمهيد مصالحه

شرح نبرد توپراق قعله و پيروزي درخشان قواي شاهزاده عباس‌ميرزا را در شماره گذشته خوانديد و ديديد كه دلاوري حسن‌خان قاجار قزويني باعث هزيمت و گريز قواي عثماني از برابر سپاه كم‌شمارتر ايران شد. بديهي است كه پس از اين پيروزي، وسوسه گشودن ارزروم در ميان بسياري از سران سپاه و مقامات دولت ايران به وجود آمد. به نوشته ميرزا فضل‌الله خاوري شيرازي «اين معني از تحقيق گذشته و روميان نيز در اين مسئله متفق گشته‌اند كه كه هرگاه رأي مبارك نواب نايب‌السلطنه در همين سال و سال قبل تعلق گرفته بود، به يك عزيمت ولايت ارزنة‌الروم را تصرف مي‌نمود. هر قدر اُمناء و وزراء و اُمرا اصرار كردند، در جواب فرمود: «امروز دولت اسلام منحصر به ايران و روم است و در حقيقت دولت روم سپري است في‌مابين قرالات فرنگ (كشورهاي اروپايي) و اين دولت ابد ملزوم (يعني ايران). ستيزه اين دولت با دولت عليّه عثماني تيشه بر پاي خود زدن است و دشمنان را بر سر كار آوردن. همان بهتر كه باب صلح زنيم و خصم را با كمال قدرت از خود ممنون كنيم». [بنابر اين شاهزاده] از همان منزل خالباز حضرت ميرزا محمدتقي آشتياني مستوفي را با احكام بليغه نزد محمدامين رئوف پاشا گسيل ساخت و بعضي تكاليف درباب قرار كار مصافات (ابراز دوستي) كرده، خود به اقامت پرداخت». («تاريخ ذوالقرنين»)
تهاجم
اما هنگامي كه فرستاده عباس‌ميرزا پيام او را با سرعسكر ارزروم (فرمانده سپاه شرق عثماني) كه «مردي آرميده و كارآگاه و زبان‌دان و مصلحت‌جو و خيرخواه» توصيف شده است، درميان گذاشت چنين پاسخ شنيد: «با هجوم و ازدحام لشكر منصور در اين حوالي صلح و اصلاح صورتي نخواهد داشت. نايب‌السلطنه امر به كوچ فرمايند و امرا و لشكر طرفين به مقام خود معاودت كرده چند روزي برآسايند، بعد از آن امناي طرفين در ميانه تمهيد بساط آشتي سازند و تعيين وكيلي صاحب‌اختيار از دو طرف كرده تا كار ساخته شود». («مآثر سلطانيه»، عبدالرزاق مفتون دنبلي)
عباس‌ميرزا پيشنهاد محمدامين رئوف پاشا را منطقي يافت و به همراه اردو به تبريز بازگشت. در اين هنگام بيماري وبا در تبريز و ولايات مركزي و غربي ايران و بخشي از عثماني به شدت شايع شده بود و مرگ ميرزا بزرگ قائم‌مقام نيز در همين ايام اتفاق افتاد.
خبر پيروزي شاهزاده در نبرد توپراق قلعه مدتي بعد در سلطانيه به فتحعلي‌شاه رسيد و او را مسرور كرد: «حضرت والا (وليعهد) مورد تفقدات گوناگون گرديد، حسن‌خان قاجار قزوينيِ شيراوژن ملقب به «سارو اصلان» (يعني شير زرد) شد و هر يك از جانفشانان، به علاوه‌ي لقب ارجمند خاني، از اعطاء خلاع (خلعت‌ها) فاخره قرين افتخاري بي‌پايان آمد». (تاريخ ذوالقرنين)
اما نكته جالب اينجاست كه فتحعلي‌شاه با شنيدن خبر پيروزي نايب‌السلطنه بر عثماني‌ها (بي‌توجه به پيشنهاد صلحي كه شاهزاده به حريف داده بود) به اين فكر افتاد كه با استفاده از فرصت ولايت بغداد را به تصرّف در آورد. «لهذا در منقلاي موكب فيروز (يعني به عنوان پيشروي سپاه)، اولاً نواب محمدحسين ميرزا صاحب‌اختيار سرحدات عراقين عرب و عجم (يعني پسر شاهزاده محمدعلي‌ميرزا كه به تازگي درگذشته بود) را با سواره و پياده ابواب جمعي آن حدود و ده عراده توپ البرزكوب به صوب بغداد نامزد نمود و اميركبير محمدقاسم‌خان قوانلوي قاجار را با قادراندازان (تيراندازان زبده) استرآبادي و هزارجريبي به التزام ركاب معزي‌اليه روان فرمود. پس از آن نواب عبدالله‌ميرزا صاحب‌اختيار ولايت خمسه را به انضمام سواران خمسه و پيادگان استرآبادي و سمناني و دامغاني به تسخير ولايت شهر زور مأمور ساخت و مطلب‌خان و ذوالفقارخان دامغاني را نيز با دستجات مأموره در ركاب حضرت معزي‌اليه به سربازي درانداخت و از امراء با اعتبار، فضل‌علي‌خان قوانلوي قاجار و امان‌الله‌خان والي كردستان هر يك با سواره خويش مأمور و ميرزا فضل‌الله علي‌آبادي مازندراني مستوفي، كه خدمت لشكرنويسي نيز داشت، به جهت رسانيدن مواجب و علوفه‌ي سپاه منصور از مأموريت مسرور شد. اين جمعيت موفور در بيست‌ودوم شهر ذي‌قعدة‌الحرام (1237ه.ق.) از چمن سلطانيه روانه و ظهور اين مراتب حركت موكب اقدس را نيز بهانه آمد (يعني شاه نيز چند روز بعد در پي سپاه روانه شد)». (همان)
بازگشت
اما لشكريان اعزامي فتحعلي‌شاه هنوز چندان از سرحدات ايران بيرون نرفته بودند كه بيماري وبا در ميانشان افتاد. به پادشاه كه در چمن پارسيج منتظر رسيدن اخبار پيروزي لشكر بود آگاهي دادند كه «بلاي وبايي عظيم در اردوي نواب شاهزادگان لازم‌التكريم افتاده و هر دو اردو را متفرق كرده است و هر كسي به دياري و هر تني به مرغزاري روي آورده و مطلب‌خان، سركرده دسته دامغاني نيز از اين بلا جان داده». بيماري مدتي بعد اردوي شاه را نيز گرفتار كرد. اما «احدي را جرأت اين عرض نبود تا اينكه مفخرّالسادات ميرزا محمدحسين اصفهاني حكيم‌باشي زبان به عرض اين مراتب گشود. چون يكي من‌جمله تدبيرات، از جمعيت دور بودن و در متنزّهات (تفرجگاه‌ها) و ييلاقات آسودن است، لهذا صاحبقران اعظم (فتحعلي‌شاه) به مفاد «عرفت‌الله بفسخ العزائم» عزيمت بغداد را موقوف داشت و لشكر ظفراثر را مرخص اوطان نموده با معدودي از خواص محارم در باغات خارج شهر همدان و دامنه كوه الوند چند روزي بار اقامت گذاشت».
به اين ترتيب لشكركشي فتحعلي‌شاه به عثماني متوقف شد و راه مصالحه ميان شاهزاده عباس‌ميرزا و سرعسكر عثماني باز ماند.
(ادامه دارد)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی