از جمله مهمترين وقايع عصر محمدشاه قاجار، ظهور فرقه بابيه و ماجراهاي مربوط به عليمحمد باب و پيروان او بود. براي درك ريشههاي ظهور اين فرقه لازم است تاريخچه مختصري از شيوه پيدايش فرق اسلامي و انشعابهاي آنها را مرور كنيم. «پس از رحلت حضرت رسول اكرم بر سر جانشيني آن حضرت اختلافي ميان مسلمانان رخ داد. به عقيده اهل سنت و جماعت، خليفه مشروع و جانشيني پيغمبر با كسي است كه در سايه لياقت ذاتي و به اجماع امت براي احراز مقام خلافت انتخاب شده باشد- گرچه پس از خلفاي راشدين در زمان خلفاي اموي و عباسي اين مقام از صورت اجماع در آمد و در افراد اين دو خانواده موروثي شد.
عقيده شيعه در باب جانشين حضرت رسول اكرم به كلي بر خلاف عقيده اهل سنت و جماعت است. به عقيده شيعيان اجماع امت در تعيين جانشين پيغمبر شرط نيست و جانشين پيغمبر، امام است و امام بايد از اعقاب رسول اكرم و منصوص از جانب پيغمبر يا امام سابق باشد و امام واجبالاطاعه است و شناختن امام عصر و بيعت با وي از اهم تكاليف شيعه ميباشد و اهل تشيع معتقدند كه «من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميته الجاهليه».
ايرانيان كه از قديمترين ادوار تاريخ مملكت خود را با رژيم سلطنتي اداره كرده و سلطنت را موهبتي الهي دانسته و پادشاه را موجود فوق بشر محسوب داشتند وسلطان را ظلالله ميناميدند، پس از ظهور اسلام در مورد مذهب نيز طريقه شيعه را كه متناسب با طبع ايرانيان بود بر عقيده سنت و جماعت ترجيح دادند و به تدريج شيعه رواج يافت و در زمان سلاطين صفوي مذهب رسمي ايران گرديد... در طول زمان در مذهب شيعه نيز عقايد مختلفي پيدا شد و فرق مختلفي به وجود آمد. بعضي ائمه را فقط معصوم ميدانند، بعضي ديگر درباره ائمه راه غلو رفته آنان را واجد بعضي از صفات خدايي يا مظهر الهي ميدانند و اين طايفه را غلاة مينامند. غلاة نيز به چندين فرقه منشعب ميشود كه در جزئيات با هم اختلافاتي دارند، ولي به قول شهرستاني در «ملل و نحل»... از چهار طريقه آتي تجاوز نميكنند: تناسخ، تشبيه يا حلول، رجعت و بدأ.
شيخيه، يعني پيروان شيخ احمد احسائي را بايد از معتقدين به بدأ دانست. ميرزا عليمحمد و رقيب او حاجي [محمد]كريمخان قاجار كرماني... هر دو از طرفداران شيخيه بودند. براي پي بردن به اصل و ريشه طريقه بابيه، بايد اصول و عقايد شيخيه را كه در چهار ركن خلاصه ميشود مطالعه نمود». («تاريخ سياسي و ديپلوماسي ايران»، علياكبر بينا)
جانشيني
به نوشته بينا، مهمترين اعتقادات شيخيه چنين صورتبندي ميشود: عليابن ابيطالب و ساير امامان شيعه داراي صفات الهي و مظاهر خداوند هستند. پس از غيبت امام دوازدهم، در هر عصري لازم است واسطهاي ميان او و مردم وجود داشته باشد تا آنها را هدايت كند؛ اين شخص در عقيده شيخيه «شيعه كامل» يا «ركن رابع» ناميده ميشود. معاد جسماني هم وجود ندارد.
بديهي است در ابتدا شيخ احمد احسائي (پديدآورنده فرقه شيخيه) در نظر پيروانش «شيعه كامل» و واسطه فيض بوده است. اما پس از مرگ او دو تن از شاگردانش به نامهاي حاجي سيد كاظم رشتي و
حاج محمدكريمخان كرماني بر سر جانشيني او به رقابت برخاستند و به اين ترتيب فرقه شيخيه به دو شاخه شيخي و كريمخاني منشعب شد. حاجي سيد كاظم رشتي تا سال 1259ه.ق. زنده بود. با مرگ او بار ديگر مدعياني از ميان شاگردانش براي جانشيني او و رياست فرقه شيخيه پيدا شد كه مهمترين آنها سيدعليمحمد باب بود.
باب
«سيد عليمحمد باب... مردي از تاجرزادگان شيراز بود و پدرش ميرزا رضاي بزاز نام داشت و اعمامش تجارت ميكردند و در بدايت حال به تحصيل علوم فارسيه پرداخته از مقدمات عربيت بهرهاي نداشت». آشنايي او با حاجي سيدكاظم در سفر زيارتي به عتبات حاصل شد و همانجا در زمره شاگردان حاجي در آمد. پس از مرگ حاجي، چنانكه گفتيم، سيدمحمدعلي در شيراز مدعي جانشيني او شد، اما به جاي «شيعه كامل» يا «ركن رابع» خود را «باب» ناميد كه از نظر مفهوم و محتوا تفاوتي با الفاظ سابق نداشت. مدتي بعد عدهاي از پيروان حاجي سيدكاظم در مسجد كوفه گرد آمدند و قول و قرار گذاشتند كه هر يك در جستجوي جانشيني شايسته براي استادشان به سويي از عالم اسلام سفر كنند. قرارشان چنان بود كه هر كس جانشين استاد را يافت، ديگران را خبر كند. گويا نخستين كس از ايشان كه به شيراز رسيد و سيدعليمحمد باب را ملاقات كرد، ملا حسين بشرويهاي بود كه سايرين را خبر كرد و به پيروي از باب فراخواند.
به اين ترتيب به تدريج پيرواني پرشمار گرد سيدعليمحمد گرد آمدند و فرقه بابيه پديد آمد. سيدعليمحمد جملاتي به زبان عربي به زبان ميآورد و آنها را شبيه آيات قرآن ميدانست. توانايي «نزول» اين جملات از نظر او كرامتي بود. مجموعه اين جملات در كتابي به نام «بيان» گرد آمده است كه البته زبان عربي به كار رفته در آن را سست و پر غلط ميدانند.
نوع برخورد حكومت قاجاريه با اين فرقه، دستگيري و اعدام باب، شورشهاي پيدرپي بابيان، اقدام ناموفق عدهاي از آنها به ترور ناصرالدينشاه قاجار و قتلعام خونين ايشان در تهران از حوادث مهم دوران سلطنت قاجاريه است كه در آينده به آن خواهيم پرداخت.
۱ نظر:
اگر من 100 تا سيب داشته باشم! مي توانم بگويم كه 90 نا دارم! مي توانم هم بگويم 80 تا و يا حتا يكي!! حال اگر من خدايي نكرده پيامبر باشم! مي توانم ادعا كنم كه يك رابط هستم و يا راهنما و يا يك پيامبر! فكر نمي كنير به خاطر شرايط زمان و مكان و فهم مردم باب به اين ترتيب سخن گفته؟
ارسال یک نظر