نخستوزيري رزم آرا
(براي شرق)
كابينه سپهبد حاجيعلي رزمآرا كه به مجلس شوراي ملي معرفي شده بود، روز 13 تير 1329 در ميان مخالفت كم سابقه نمايندگان اقليت (به رهبري دكتر محمد مصدق) رأي اعتماد گرفت. رزمآرا روز پنجم تير و در پي كنارهگيري علي منصور از نخستوزيري توسط شاه به نخستوزيري انتخاب شد. يكي از موارد اعتراض دكتر مصدق اين بود كه شاه بر خلاف سنّت پارلماني، بدون اينكه مجلس نسبت به نخستوزيري رزمآرا ابراز تمايل كرده باشد، حكم او را صادر كرده است. رزمآرا تا پيش از آن رئيس ستاد ارتش بود.
رزمآرا در سال 1280 در تهران متولد شده بود. از آنجا كه پدرش رئيس مدرسه نظام بود، او هم پس از گذراندن تحصيلات مقدماتي در مدرسه فرانسوي آليانس، به مدرسه نظام وارد شد. در سركوب نهضت جنگل عضو نيروي قزاق بود و رضاخان سردارسپه كه به استعداد او پي برد، رزمآرا را به همراه نخستين گروه افسران اعزامي به خارج، راهي مدرسه معروف «سن سير» فرانسه كرد. او پس از بازگشت به كشور، مدتي در سمتهاي فرماندهي بود، سپس براي تدريس در دانشكده تازه تأسيس جنگ به تهران فراخوانده شد و بعد مأمور تأسيس اداره جغرافيايي ارتش شد.
رئيس ستاد
رزمآرا پس از وقايع شهريور 1320 براي نخستين بار به رياست ستاد ارتش رسيد. مدتي بعد به خاطر فشار نمايندگان دول متفق از اين سمت كنار گذاشته و به رياست دفتر نظامي شاه منصوب شد. او مدتي هم رئيس دانشكده افسري بود و دوباره به رياست ستاد ارتش انتخاب شد. گفته ميشود بركناري دوباره رزمآرا از رياست ستاد ارتش توسط شاه، به بدگماني ناشي از بدگويي سرلشكر حسن ارفع باز ميگشت. ارفع كه دشمن ديرينه و رقيب رزمآرا محسوب ميشد به عنوان رئيس جديد ستاد ارتش، او را در 43 سالگي بازنشسته كرد. اما با روي كار آمدن قوامالسلطنه، رزمآرا با وساطت مظفر فيروز به خدمت باز گشت و به جاي ارفع رئيس ستاد ارتش شد. دخالت فيروز (پسر نصرتالدوله، كه با خاندان پهلوي پدركشتگي داشت) در برآمدن دوباره رزمآرا يكي از دلايل بدگماني بعدي شاه به او بود. اما رزمآرا در ماجراي لشكركشي به آذربايجان توانست با اجراي دقيق دستورات شاه، روابط خود را با او ترميم كند و تا حدودي مورد اعتمادش قرار گيرد.
رزمآرا در سالهاي بعد، از يكسو با اشرف پهلوي روابط ويژه برقرار كرد و از سوي ديگر مخفيانه با گروهي از رهبران حزب توده تماس داشت. او مردي به شدت جاهطلب بود كه در منابع متعدد به رضاشاه تشبيه شده است. از جمله همايون كاتوزيان در «مصدق و نبرد قدرت» در باره رزمآرا نوشته است: «از نظر هوش، خشونت، جسارت، بيرحمي، قاطعيت و درايت سياسي نسخه دوم رضاخان محسوب ميشد. او هم مثل رضاخان خود را ناسيوناليستي ميدانست كه تقدير او را مأمور نجات كشور از نابساماني و عقبماندگي كرده است... (مانند رضاخان) با سختكوشي و جديت و حسن روابط، موضع خود را آنچنان در درون نيروهاي مسلح مستحكم كرده بود كه اين نيروها موجوديت و ترقي خود را مرهون شخص وي ميدانستند.»
شواهد قوي وجود دارد كه نشان ميدهد رزمآرا در طرح ترور شاه در بهمن 1327 نقش داشته يا دستكم از آن آگاه بوده است. او در واقع به هنگام ترور در دفتر خود منتظر خبر كشته شدن شاه نشسته بود تا فوراً قدرت را در دست بگيرد، اما سوء قصد ناموفق بود و شاه از آن جان به در برد. به نظر ميرسد شاه از همان هنگام نسبت به دخالت رزمآرا در سوءقصد ظنين بوده است، اما در تابستان 1329 براي مقابله با جبهه ملي، مهار بحران ناشي از فساد و ناكارآمدي دولتهاي پيشين و به تصويب رساندن لايحه الحاقي نفت ناچار شد او را به نخستوزيري برگزيند. عقيده رايج در محافل سياسي اين بود كه دولتهاي انگلستان و آمريكا در نخستوزير شدن رزمآرا مؤثر بوده است.
نخستوزير
رزمآرا كه ميدانست اقليت مجلس و رهبر بانفوذ آن دكتر مصدق با او مخالفت خواهد كرد، روز قبل از اعلام نخستوزيرياش كوشيد در ملاقاتي محرمانه با مصدق نظر موافق او را جلب كند. اما نه تنها در اين كار موفق نشد، بلكه خشم مصدق را بيش از پيش برانگيخت. روز ششم تير كه قرار بود رزمآرا كابينه و برنامه دولت خود را به مجلس معرفي كند، غوغايي به پا خواست. دكتر مصدق در نطق پيش از دستور خود اعلاميههاي جبهه ملي و آيتالله كاشاني را در مخالفت با رزمآرا قرائت كرد و سپس ملاقات محرمانه سه روز قبل را كه به درخواست رزمآرا انجام گرفته بود فاش كرد و نسبت به خطر ديكتاتوري نظامي هشدار داد. عبدالقدير آزاد و مظفر بقايي نيز در مخالفت با رزمآرا سخنراني كردند و مجلس وارد دستور شد. به هنگام ورود رزمآرا و اعضاي كابينهاش به صحن مجلس، مصدق، بقايي، مكي، شايگان، صالح، آرام و نريمان (نمايندگان اقليت) به پا خواستند و به فرياد و اعتراض پرداختند. رزمآرا با وجود اينكه براي نخستين بار در اين موقعيت قرار گرفته بود، خونسردي خود را تا حدودي حفظ كرد. نمايندگان مخالف فرياد ميزدند: ملت ايران با ديكتاتوري مخالف است، برويد بيرون!... «سرداد فاخر حكمت، رئيس مجلس دستش را از روي زنگ بر نميداشت ولي صداي همهمه وكلا قويتر از آن بود كه با اين زنگها خاموش شود. رزمآرا همچنان به اين گوشه و آن گوشه نگاه ميكرد و ميخنديد... فريادهاي زنده باد و مرده باد در تالار پيچيده بود... دكتر مصدق كه مرتب داد و قال ميكرد بالاخره يكدفعه روي صندلي و بعد روي زمين افتاد و از هوش رفت. وكلاي جبهه ملي هيكل نحيف او را بلند كرده، بردند وسط تالار روي فرش دراز كردند و بعد دكتر «طبا» فوراً از جاي خود پريد و به سراغ دكتر مصدق رفت... مكي جعبه انژكسيون را باز كرده و سوزن را آماده ميكرد. تماشاچيان له و عليه دكتر مصدق تظاهرات ميكردند. سردار فاخر مرتب زنگ ميزد...» (گزارش يكي از مطبوعات وقت، نقل شده در «زندگي سياسي رزمآرا» جعفر مهدينيا)
جلسه روز ششم، با اين اوصاف به نتيجه نرسيد اما مجلس در روز 13 تير، با وجود مخالفتهاي شديد اقليت كه به شكستن صندليهاي نمايندگان انجاميد، به رزمآرا رأي اعتماد داد. اما دوران نخستوزيري او چندان طولاني نبود. رزمآرا با ملي كردن نفت مخالفت كرد و جان خود را بر سر همين مخالفت باخت.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی