جناح سوم در آستانه فروپاشي
اميد پارسانژاد
جناح سوم حزب رستاخيز (به رهبري دكتر هوشنگ نهاوندي) 17 مرداد 1357 تشكيل شد. انقلاب از چند ماه پيش آغاز شده بود، ولي كسي تصور نميكرد طي كمتر از سه ماه بعد، حزبي كه شاه ساخت و به آن اميدهاي بسيار داشت به كلي متلاشي شود.
شاه تأسيس حزب رستاخيز را در اسفند 1353 در جلسهاي با حضور رؤساي مجلسين، نخستوزير، وزير دربار و نمايندگان رسانههاي عمومي در شرايطي اعلام كرد كه همه غافلگير شدند. حتي اسدالله علم، وزير دربار وقت كه محرم اسرار شاه محسوب ميشد در يادداشتهاي روزانهاش تنها به اين نكته اشاره كرده است كه در روزهاي منتهي به جلسه مذكور، شاه را مدام در حال تفكر ميديده است. به نوشته علم پس از آن جلسه، شاه در حالي كه بسيار سرحال بود نظر علم را در مورد تصميمش پرسيد و با غرور گفت كه مدتها به اين فكر بوده ولي به «هيچ كس» در مورد آن چيزي نگفته است.
غافلگيري
به نظر ميرسد در اين دوران، توهم شاه نسبت به تواناييهايش به حدي رشد يافته بود كه حتي در موضوع مهمي چون كنار گذاشتن نظام دو حزبي كشور، خود را نيازمند مشورت نميديد. اميرعباس هويدا، نخستوزير وقت و رهبر حزب اكثريت مجلس نيز از موضوع مطلع نبود. هويدا به عنوان نخستين دبير كل حزب رستاخيز برگزيده شد، اما علم، رقيب ديرينه هويدا در يادداشتهاي همان روز نوشته است كه كار هويدا را تمام شده ميبيند.
شاه تصميم ناگهاني براي تأسيس حزب رستاخيز را با الهام گرفتن از دو پيشنهاد جداگانه اتخاذ كرد كه مدتها پيش به او ارائه شد و در بدو امر گويا به تندي آنها را رد كرد. يكي از اين دو پيشنهاد را گروهي از تحصيلكردگان دانشگاههاي آمريكا و پيروان نظريه هانتينگتون ارائه كردند كه عقيده داشتند تنها راه دستيابي به ثبات در كشورهاي در حال توسعه ايجاد يك حزب حكومتي منضبط است كه پيوند ميان جامعه و حكومت را برقرار كند. گروه دوم كمونيستهاي پيشين بودند كه به وجود آوردن تشكيلاتي با ساختار لنينيستي را تنها راه بسيج تودهها ميدانستند. به هنگام تأسيس حزب رستاخيز بود كه شاه جمله معروف خود را گفت: (نقل به مضمون) تمام ايرانيها بايد به اين حزب بپيوندند، در غير اين صورت بايد زنداني شوند و يا پاسپورت بگيرند و كشور را ترك كنند. او ميگفت دوران «دو دوزه بازي كردن» به سر رسيده و منظورش اين بود كه هر كس او و رژيمش را نميپسندد، دشمن و خائن است و حد وسطي وجود ندارد.
نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي پس از تأسيس حزب رستاخيز، به اين شكل برگزار شد كه براي هر كرسي سه نامزد حزبي معرفي ميشد و مردم از ميان آنها نماينده خود را بر ميگزيدند. دو هفته پس از برگزاري انتخابات، ايجاد دو جناح در حزب اعلام شد.گفته ميشد حتي جهانگير آموزگار و هوشنگ انصاري كه به عنوان رهبران دو جناح «سازنده» و «پيشرو» انتخاب شده بودند، پيش از ابلاغ موضوع، از آن مطلع نبودند. به نوشته علم شاه عقيده داشت: «ايجاد جناح، موجب خواهد شد كه به طور وسيع و آزدانه نظرات مختلف، در حدود مرام حزب رستاخيز ملت ايران، با وضوح بيان شود.» اما گفته ميشد اين جناحبندي به حدي بي مطالعه بود كه رهبران دو جناح تا مدتها به دنبال وجه افتراقي ميگشتند كه خود را از جناح مقابل متمايز كنند. علم در يادداشتهاي روز 7 مرداد 1354 خود نوشته است: «قدري (با شاه) در مورد حزب و جناحهاي آن صحبت شد. عرض كردم وكلا و سناتورها دائماً ميپرسند كه به كدام جناح بپيونديم، من جوابي نميتوانم بدهم. فرمودند منظور همفكري است نه جناح و مقابله... عرض كردم چطور است عدهاي بيطرف بمانند، فرمودند اينها چسفيل ميشوند و ما نخواهيم پسنديد!»
تغييرات
جمشيد آموزگار، در آبانماه 1355 در كنگره سراسري حزب به عنوان دبيركل انتخاب شد و در اواسط مرداد سال بعد به جاي هويدا به نخستوزيري رسيد. روند فروپاشي حزب رستاخيز با اوج گيري انقلاب همزمان بود به گونهاي كه در خرداد 1357، هوشنگ انصاري از رهبري جناح سازنده كنارهگرفت و عدهاي از نمايندگان مجلس نيز از حزب استعفاء كردند. حزب رستاخيز با آغاز راهپيماييهاي مخالفان، به عنوان سازماندهنده نيروهاي هوادار رژيم عمل كرد و در مقاطعي توانست در اين كار موفق باشد. در تيرماه، نهاوندي جناح سوم حزب را معرفي كرد و دكتر محمدرضا عاملي تهراني از قائم مقامي دبيركل انصراف داد. در اواسط مرداد، دولت كه با مخالفتهاي عمومي و اعتراضهاي سياسي روبرو بود، قول داد انتخابات آينده مجلس را كاملاً آزاد برگزار كند. دفاتر حزب رستاخيز در سراسر كشور جزو محلهايي بود كه مدام مورد حمله تظاهركنندگان قرار ميگرفت. اواخر همين ماه واقعه سينما ركس آبادان رخ داد و باعث سقوط دولت آموزگار شد. در شهريور منوچهر آزمون، وزير مشاور دولت شريفامامي، اعلام كرد ساير احزاب نيز اجازه فعاليت دارند. بلافاصله 14 حزب اعلام موجوديت يا تجديد فعاليت كردند كه حزب پانايرانيست پزشكپور، زحمتكشان بقايي و جامعه سوسياليستهاي جبهه ملي از آن جمله بودند. در روز دوم مهر 57 در دفتر سياسي، از انحلال حزب سخن به ميان آمد. سه روز بعد آموزگار از دبيركلي استعفاء كرد و قائم مقامش، دكتر جواد سعيد به جاي او نشست. سعيد نيز بيش از 4 روز دوام نياورد و با كنارهگيري او، حزب رستاخيز از هم پاشيد. داريوش همايون در جزوه «كمبودهاي استراتژي توسعه ايران» در مورد انحلال حزب رستاخيز نوشته است: «حزب واحد كه با نويدهاي بزرگ آغاز گرديد، بيمصرف و بيهوده ماند. حتي در زماني كه حكومت به سازماندهي پشتيباني عمومي نياز حياتي داشت، حزبي را كه هنوز ميتوانست صدها هزار تن را – مثلاً در تبريز پس از آشوب – به خيابان بكشاند، منحل كردند! يك تصميم ساده اداري براي ناچيز كردن يك طرح بزرگ سازماندهي سياسي جامعه كفايت كرد.»
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی