شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۳

عبدالله خان
(براي شرق)
سردارسپه، رئيس‌الوزراء كه براي سركشي به آذربايجان سفر كرده بود، عبدالله‌خان امير طهماسبي، فرمانده لشكر و والي نظامي آذربايجان را روز 22 خرداد 1304 از سمت خود عزل كرد و با خود به تهران برد. عزل عبدالله‌خان به دليل كوتاهي يا قصور در انجام وظيفه نبود. او به هنگام خدمت در آذربايجان ثبات و امنيت كم‌نظيري در آنجا برقرار كرد و اقدامات عمراني بسياري انجام داد. اقبال السلطنه ماكوئي، خان مقتدر شمال آذربايجان را نيز عبدالله خان از سر راه سردارسپه برداشت. علت بركناري او شايد، قدرت و محبوبيتي بود كه او به دليل همين اقدامات در آذربايجان به دست آورده بود.
عبدالله خان كه در جواني وارد قزاقخانه شد، با استفاده از استعداد و هوش فراوان، همانجا رشد كرد، زبان روسي آموخت و مراحل ترقي را به سرعت طي كرد. او به هنگام كودتاي 1299، فرمانده گارد سلطنتي احمد شاه بود و در رفت و آمدهاي رضاخان ميرپنج به كاخ، با او آشنا شد. با قدرت گرفتن تدريجي رضاخان – كه ديگر سردارسپه خوانده مي‌شد – عبدالله‌خان نيز به حلقه ياران او در آمد. مقدر اين بود كه همين فرمانده گارد سلطنتي، چند سال بعد آخرين وليعهد قاجار را با تحقير از كاخ اخراج كند.
والي
عبدالله‌خان از سوي سردارسپه به عنوان فرمانده لشكر آذربايجان و بعد والي نظامي آن ايالت منصوب شد. او بر خلاف فرماندهان نظامي مناطق ديگر كه نظم و آرامش را به زور و با قلدري برقرار مي‌كردند، توانست روابط خوبي با قدرتمندان محلي برقرار كند و بدون توسل به زور، آنها را به فرمانبرداري از حكومت مركزي متقاعد سازد. مرزهاي شمال‌غرب ايران در زمان والي‌گري او سامان گرفت و اقدامات عمراني زيادي صورت پذيرفت كه او را به چهره‌اي محبوب و مورد احترام تبديل كرد.
در آن هنگام، دو خان و حاكم محلي بودند كه از يك‌سو از دولت مركزي حرف‌شنوي نداشتند، و از سوي ديگر مستقيماً با احمد شاه تماس مي‌گرفتند و تا حدودي تحت نفوذ او بودند: شيخ خزئل و اقبال السلطنه ماكوئي.
در مورد نفوذ، قدرت و شيوه حكومت اقبال السلطنه كه حاكم مقتدر شمال غرب ايران شناخته مي‌شد، سيد حسن تقي زاده چنين مي‌گويد: «او علناً مخالف مشروطيت و دولت مشروطه بود و ماليات هم نمي‌داد و مانع بود كه مأمورين دولت به «خاك» او وارد شوند. تسلط بي‌حد و حدودي در آن نواحي داشت... خاك قلمرو او سه شبانه‌روز راه بود: از نزديكي‌هاي خوي تا سرحد عثماني... در ايران دو سلطنت كاملاً مستقل وجود داشت: ماكو و محمره... خان ماكو خيلي خيلي پول جمع كرده بود. در تمام ايران غير از ظل‌السلطان و شيخ خزئل،‌ اولين پولدار ايران بود... خيلي جلاد بود!» (زندگي طوفاني – خاطرات سيد حسن تقي‌زاده)
پيدا بود كه سردارسپه نمي‌تواند چنين وضعي را تحمل كند، بنابراين عبدالله خان را مأمور از ميان برداشتن اقبال‌السلطنه كرد. گفته مي‌شود عبدالله‌خان، خان ماكو را با نيرنگ به تبريز كشاند و تحت نظر گرفت. اقبال‌السلطنه در تبريز ظاهراً به دليل عفونت كليه درگذشت اما مرگ او هم مشكوك به نظر مي‌رسد. عبدالله‌خان مراسم تشييع‌جنازه بسيار با شكوهي براي او برگزار كرد هرچند ساعتي بعد ثروت افسانه‌اي اقبال السلطنه مصادره و براي سردارسپه به تهران فرستاده شد.
«تير غيب»
عبدالله‌خان تا يك سال پس از آن هم در آذربايجان ماند و قدرت دولت مركزي را كاملاً مستقر كرد. به نوشته ملك‌الشعراي بهار: «با از بين رفتن فتنه گيلان و آشوب خراسان و انحلال اس.پي.آر (پليس جنوب) و تدبيري كه عبدالله‌خان اميرطماسبي در آذربايجان به كار برد و قدرت دولت و فرمانده كل قوا (سردارسپه) را در شمال غرب و كردستان تا صفحه مغرب ايران بست داد، سردارسپه معناً و حقيقتاً فرمانرواي مملكت ايران معرفي گرديد.» (تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران)
در اين شرايط بود كه سردارسپه، به عنوان رئيس‌الوزراء عازم آذربايجان شد. او پيشرفت‌هايي را كه با تدبير عبدالله‌خان به دست آمده بود ديد و محبوبيت او را مشاهده كرد. به نظر مي‌رسد سردارسپه از موفقيت كم‌نظير عبدالله‌خان در آذربايجان نگران شد و او را با خود به تهران آورد و حاكم نظامي تهران كرد. عبدالله‌خان در هنگام انقراض قاجاريه در تهران بود و به عنوان مأمور حكومت جديد، محمدحسن ميرزا (آخرين وليعهد قاجار) را از كاخ سلطنتي اخراج و راهي تبعيد كرد.
عبدالله‌خان اميرطهماسبي در كابينه اول ذكاءالملك فروغي وزير جنگ بود و در كابينه نخست مخبرالسلطنه هدايت نيز وزارت فوائد عامه يافت. او روز 29 اسفند 1306 براي سركشي به راه‌هاي لرستان و خوزستان با هواپيما به خرم‌آباد رفت و از اكثر راه‌ها بازديد كرد. سپس هنگامي كه به سوي بروجرد مي‌رفت، هدف سه گلوله قرار گرفت. او را فوراً به بروجرد بردند و توسط سه پزشكي كه از تهران آمده بودند، جراحي كردند، اما مداوا تأثير نكرد و او جان باخت. گفته مي‌شد قاتلان او «اشرار مسلح» بوده‌اند، اما در فضاي پر وهم ديكتاتوري، كسي اين حرف را باور نكرد. حتي مخبرالسلطنه هدايت، نخست‌وزير وقت در كتاب خاطراتش به طعنه نوشت كه عبدالله‌خان «به تير غيب گرفتار شد.»

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی